۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

این دو وطن فروش را می‌شناسید!؟


ملک عبدالله، پادشاه عربستان: در مصر تظاهرات خیابانی دسیسه بیگانگان است
ملک خامنه‌ای شاه ایران: در ایران تظاهرات خیابانی دسیسه بیگانگان است

دو چهره در یک صورت
برای مشاهدهٔ بهتر روی آن کلیک کنید


۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

پدران جنبش ایران- محمد مصدق

برای مشاهده بهتر روی عکس کلیک کنید

آگر زندگی‌ توام با استقلال و آزادی نباشد،بقدر پشیزی ارزش نخواهد داشت
--------------------------------------
ابر مرد دلیر آن قامت سبز بلند سرو، در این تًف خرده خاک شرق، سپهسالار، دلاور، مرد اندیشه، به حق خورشید شرق، او مصدق مرد تاریخ است

غروب آخرین فرعون مصر

برای مشاهدهٔ بهتر روی آن کلیک کنید
قدرت‌های فرعونی نمی‌تواند باور بکنند که چقدر پایه‌های استبداد آنها سست می‌باشد، و وقتی‌ متوجه میشوند که به خاک نشسته اند

طراحی مّد لباس دولت ایران برای جوانان

در یک کشور نفت خیز، این عکس گویایی بسیار دارد، پول ثروت ملی‌ (نفت) سر سفرهٔ مردم!

انقلاب مال من است آقای دیکتاتور خامنه‌ای -۲۲ بهمن

برای مشاهده بهتر روی عکس کلیک کنید

تکنولوژی جدید برای خانه سازی فقرا در ایران، خانه‌های ارزان


۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

طرح اضطراری جمهوری اسلامی برای مقابله با آلودگی هوا

طرح اضطراری جمهوری اسلامی برای مقابله با آلودگی هوا

کاشتن هرچه بیشتر درخت اعدام.

اعدام بیشتر اکسیژن بیشتر برای جمهوری اسلامی

برای مشاهدهٔ بهتر روی آن کلیک کنید

۲کارتون- خواب‌های میر حسین موسوی



موسوی: عجب فضای سبزی ! عجب خوابی‌! چه می‌چسبه!! بابا بلندشو دارن اعدام می‌کنن!

باز نگی‌ که من از اعدام‌های خبر نداشتم!!

کاریکاتور - موسوی رو آب برد جنبش رو خواب برد؟ یا موسوی رو خواب برد جنبش رو آب برد؟


برای بهتر دیدن روی عکس کلیک کنید

موسوی رو آب برد جنبش رو خواب برد؟یا موسوی رو خواب برد جنبش رو آب برد؟

کدومش!؟ یا اینکه جفتشونو خواب برد!!! یا اینکه اصلا بین این دو تا رابطه یی نیست!!؟


۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

چرا در این کهن دیار خائنین بسیارند!؟


چرا در این کهن دیار خائنین بسیارند!؟
سپاس از دوستان، من این مسئله را طرح کردم، چون متاسفانه، احساس می‌کنم که میبایست این واقعیت تلخ را پذیرفت و برای جواب به آن تز‌های دانشگاهی نوشت، کاری است بس مهم، از دوستان هموطن می‌خواهم که تا میتوانند این مسئله را ریشه یابی‌ کنند، در دانشگاه‌ها در باب اندیشه، در زمینهٔ اجتماعی، در زمینهٔ روانشناسی‌، در زمینهٔ تاریخی‌،جغرافیایی، واقعا چرا این حوزهٔ فرهنگی‌ عظیم جهانی‌ ما آغشته به این مریضی خطرناک وطن فروشی شده!؟ چرا!؟

عکس‌ها سخن میگویند - آقایان رفسنجانی‌ و خامنه ای خون جوانان وطن نوش کنید


خون جوانان وطن نوش کنید

بابا تا ایران آزاد نشه، این تیم، تیم فوتبال نمی‌شه

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست....هر کسی نغمهٔ خود خواند و از صحنه رود

برای ضبط عکس روی آن کلیک کنید و بعد آن را ضبط فرمائید
غزل دیوان شمس:
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم....گر که در خویش شکستیم صدای نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست...گر شکستیم ز غفلت، من و مایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم...وقت پر پر شدنش سازو نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد...طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست....هر کسی نغمهٔ خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته بجاست.........خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

پوستر جدید امیرکبیر - پدران جنبش ایران - تقدیم به ایرانیان آزادیخواه

پوستر جدید امیرکبیر - پدران جنبش ایران - تقدیم به ایرانیان آزادیخواه
با دو قاب متفاوت
برای ضبط روی عکس کلیک کنید و بعد ضبط فرمائید



روزى که امیرکبیر به شدت گریست
 سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مى‌شود.
هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند.
روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود. امير فرياد کشيد: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچه‌ى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند.
امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.

میرزاتقی‌خان امیرکبیر صدراعظم ایران در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار بود

میرزا تقی خان امیر کبیر, صدراعظم مشهور دورهٔ ناصرالدین شاه قاجار.نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته می‌‌شد و عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم(شوهر خواهر ناصر الدین شاه نیز شد).
محمد تقی پسر کربلایی قربان، آشپز میرزا عیسی قائم مقام اول بود که در خانه قائم مقام تربیت یافت و در اوایل جوانی به سمت منشی قائم مقام اول به خدمت مشغول گشت و مورد عنایت رجل سیاسی دانشمند قرار گرفت و بعداٌ در دستگاه قائم مقام دوم نیز مورد توجه واقع شد تا جایی که وی را همراه هیاتی سیاسی به روسیه فرستاد و در نامه‌ای در مورد هوش و نبوغ میرزا تقی خان چنین نوشته:
خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می‌‌گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

آیا منتظری بوسيله زهر مسموم و در سحرگاه يکشنبه 12/09/1388 خورشيدی به شهادت رسيده است؟

Dr 23/12/2010 05:32:24
علت فوت آقای منتظری
بمناسبت سالگرد درگذشت آيت ا...العظمی منتظری ، باطلاع کليه آزاد انديشان و آزادگان جهان ميرساند که طبق مدارک و آزمايشات انجام شده با دقيقترين روشهای علمی و آناليز خون ايشان توسط متخصصين و محققين نامبرده ذيل مشخص گرديد که آيت ا... منتظری بوسيله زهر مسموم و در سحرگاه يکشنبه 12/09/1388 خورشيدی به شهادت رسيده است.
1) Dr. M.M. MD
2) Dr. Z.F. MD
3) Dr. A.E.A. Clinical Pathologist
4) Dr. H.M. Toxicologist
5) Dr. H.E.A Toxicologist

منبع خبر
در زیر صفحه در قسمت نظرات، ۲۴رمین نظر را بخوانید
در همین رابطه مکاتبهٔ من با آیت‌الله منتظری

نامهٔ من به ایشان، در تاریخ ۱۳۷۹ در رابطه با حفظ جان ایشان.

لطف کنید به آقای منتظری بگوید که بیشتر از آنکه باید، مواظب خود باشید. ما خبری از درون حوزهٔ علمیه قوم داریم که میخواهند از آمپول تزریقی هوا یا تزریقی دیگر استفاده کنند برای از بین بردن ایشان. این خبر را پخش کنید تا خنثی شود. ترا به خدا مواظب ایشان باشید و خوب دقت کنید. امیدوارم که صحت نداشته باشد، ولی به هر حال مواظب ایشان باشید. انشاالله خود خدا به ما کمک میکند که هرچه زودتر از این وضعیت نجات پیدا کنیم. خدا یار و نگهدارتان باد. و با تشکر از لیست اسیرن در بند. به محض دریافت، از طریقه رسانه های بین المللی اقدام شد. آقای بنی صدر هم به محض دریافت اقدام کردند، ایشان هم سلام میرسانند و میگویند مواظب آقای منتظری باشید.
دکتر م. اسماعیل لو
جواب نامه ایشان به من در رابطه با حفظ جان در تاریخ ۱۰/۶/۱۳۷۹ با دست خط ایشان


دوستان گرامی‌ میتوانید به مکاتبات آقای منتظری و آقای مهندس محمد جعفری توجه بکنید و متوجه بشوید که چقدر این افشگریها برای رژیم ایران خطرناک بود، دقیقا در حین این مکاتبات آقای منتظری فوت کردند!
http://www.mohammadjafari.com/dateien/Jafari-V4-/Mokatebat-Jafari2Montazeri060688ta201088-V4-030110-.htm

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

پوستر- هرودوت یونانی: ایرانیان دروغ را بزرگترین گناه میدانند


خصلتهای جالب ایرانیان باستان از زبان هرودوت یونانی


هرودوت(۴۹۰-۴۲۵ پیش از میلاد)بزرگ‌ترین تاریخ‌نگار جهان باستان است که او را پدر تاریخ نیز دانسته‌اند. هر چند در نگارش نبردهای ایران و یونان از هم‌زبانان یونانی خود پشتیبانی می‌کند، بخش مهمی از تاریخ باشکوه ایران باستان از نوشته‌های او یا به کمک آن‌ها شناخته شده است. شناخت کنونی ما از ملت‌های کهن دیگری مانند بابلی‌ها، مصری‌ها، فینیقی‌ها، نیز تا اندازه‌ی زیادی از نوشته‌های او به دست آمده است. به نظر می‌رسد او نخستین کسی باشد که واژه‌ی هیستوری را به معنای تاریخ به کار برده است

او درباره خصلتهای پدران ایرانیمان می نویسد:
ایرانیان دروغ را بزرگ‌ترین گناه می‌دانند، و وامداری را ننگ می‌شمارند، و می‌گویند وامداری از این‌رو بد و ناپسند است که کسی‌که بدهکار باشد مجبور می‌شود که دروغ بگوید؛ از این‌رو همواره از ننگِ بدهکار شدن می‌پرهیزند.
هرودوت می‌نویسد که ایرانیان معبد نمی‌سازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمی‌سازند. آنها خدای آسمان را عبادت می‌کنند و میترا و اَناهیتا‌ و همچنین زمین و آب و آتش را می‌ستایند.
ایرانیان به‌همسایگان احترام بسیار می‌گذارند، هرچه همسایه نزدیک‌تر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائین‌تری از احترام متقابل قرار دارند.
ایرانیان هیچ‌گاه در حضور دیگران آب دهان نمی‌اندارند و این کار را بی‌ادبی به‌دیگران تلقی می‌کنند؛ آنها هیچ‌گاه در حضور دیگران پیشاب نمی‌کنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است.آنها هیچ‌گاه در آبِ رودخانه پیشاب نمی‌کنند و جسم ناپاک در آب جاری نمی‌اندازند؛ و اینها را از آن‌رو که سبب آلوده شدن آب جاری می‌شود گناه می‌شمارند
در میگساری تعادل را مراعات می‌کنند و هیچ‌گاه چنان زیاده‌روی نمی‌کنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند.
ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ می‌شمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا می‌کنند و سفره‌های گوناگون می‌کشند.

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

چیستان : آیا واقعا رنگ فیلتر چشم ما، مسائل زندگی‌ بقیه آدم‌ها را عوض می‌کنه!؟



تناسب، دایره، رنگ، احساس، زندگی‌، حرکت، جنبش، تحول، انقلاب، روز نو. حتما میپرسید این‌ها چه ربطی‌ به هم دارن، چیستان همینه دیگه، اگه تونستیم جوابشو بدیم که عالیه اگر هم که نه!.......

چیستان!
آیا واقعا رنگ فیلتر چشم ما، مسائل زندگی‌ بقیه آدم‌ها را عوض می‌کنه!؟
آیا واقعا رنگ فیلتر چشم ما، مسائل زندگی‌ بقیه آدم‌ها را عوض می‌کنه!؟
آیا واقعا رنگ فیلتر چشم ما، مسائل زندگی‌ بقیه آدم‌ها را عوض می‌کنه!؟

پس سعی‌ نکنیم زود با نگاه خودمون قضاوت بکنیم، یک واقعیت میتونه از زاویه‌های بینهایتی دیده بشه، ولی‌ همون واقعیته




طنز - خواب من وجنبش تقویمی ایران! - خدا به ملت: زهرمارو الله اکبر، الله اکبر

خواب من وجنبش تقویمی ایران!

دیشب خواب خدا را دیدم، و اومد حسابی‌ یه گوش مالیم دادو رفت، خیلی‌ از دستش ناراحت شدم، آخه ما عادت داشتیم و داریم که خدا وقتی‌ بهش نیاز داریم کمکمون بکنه! ولی‌ انگار نه انگار تازه طلب کارم بود و عصبانی‌ ! اومد و حسابی‌ کلی‌ بارمون کردو‌‌ حال گرفت و رفت! ما رو ریخت به هم و رفت! آخه خدایی گفتن، بندهٔ خدایی گفتن! حالا ناراحتیمو و شکایتمو به کجا ببرم آخه!؟ دوستان عمراً انقدر حالم گرفته نشده بود! عمراً.

الان خوابمو براتون تعریف می‌کنم قضاوت هم دست شما!

ما دیشب خیر سرمون، خوش حال بودیم که توی تونس بالاخره، دگرگونی و انقلاب با یک جنبش مردمی به ثمر رسیده! یک رژیم مستبد که دولتهای اروپایی مخصوصا فرانسه هم پشتیبانش بودن با یک جنبش چند هفتگی بارشو بست و رفت، با همین خوشحالی، اونم خیلی‌ دیر وقت رفتیم کمی‌ بخوابیم، و همینجوری به فکر جنبش ایران بودیم که، آخه چرا خدایا این مردم مارو کمک نمیکنی‌،چقدر جوونامونو بکشن و اعدام کنن! آخه چقدر زندان!، چقدر غربت! چقدر بدو بدو کنیم، چقدر دعا کنیم! آخه چقدر ظلم باید تحمل کنیم ما ملت صبور، مگه ما ملت چه بدی به حق این بشریت کردیم که تا از گودالی که درمیاییم، زود میفتیم توی چاه! همینجوری که این فکر هارو می‌کردم، گویا خوابم برد، اونم روی مبل، دیدم سر و صدای زیادی میاد و یک نفر با یک صدای عصبانی داره فریاد میزنه، و هی‌ میگه: برین گمشین، برین گمشین، منم که کمی‌ ترس برم داشته بود یواش یواش، خودمو رسوندم جلو ببینم چه خبره! دیدم یه شخص بسیار زیبا و جذاب و نورانی داره هی‌ قدم میزنه و چند متر میره و میاد سرشو هم از عصبانیت پایین انداخته، و ملت ایرانم جلوش نشستن، البته نه همشون، اون مبارزانشون، که میگن نمیخواهند زیر ظلم و زور باشن! این شخص زیبا و خوش تیپ اجازه نمیداد کسی‌ دیگه جیک بزنه و واقعا عصبانی‌ بود، گویا کسی‌ مثل من از او خواسته بود که کمکشون بکنه،!! تازه دوزاریم افتاد که بابا این شخص زیبا و خوش تیپ خود خداست!! بدنم شروع کرد به لرزه، آخه هیچ وقت اونو از نزدیک ندیده بودم!! اصلا یادم نمیره که خدا با صدای بلند میگفت: زهرمارو الله اکبر، الله اکبر

یه چند شب صدایم میزنین! تا من می‌خوام ببینم چقدر واقعا با من هستین! باز میبینم زودی میرین پی‌ کارتون! عجبا، داد میزنین که ما استبداد نمی‌خواهیم و در میعاد گاه حضور پیدا می‌کنیم! یه بیانیه میاد همتون ساکت میشین!!!، خجالتم نمی‌کشین، اسم منو صدا میزنین ولی‌ به بیانیه‌‌ها گوش میدین، چقدر دروغ میگین، اگه من بزرگم و باید کمکتون کنم، پس این بیانیها دیگه چیه!!؟ بعدشم یاد گرفتین با تقویم برین جلو!!!، مثل اینکه من بعضی‌ از روز‌های خودمو از شما گرفتم، خجالتم خوب چیزیه! ۱۶ آذر، ۲۲ بهمن، ۱۸ تیر........!! آخه تا کی‌ میخواهین سر من و خودتونو شیره بمالین، مگه گرفتن حق احتیاج به تقویم و روز مشخصی‌ داره!؟ تازه اون روز هم که میرسه منتظرین، که بیانیه‌ها چی‌ میگن!! اصلا منو مسخره کردین یا خودتونو! نمی‌دونین منو کسی‌ نمی‌‌تونه مسخره کنه!؟ برین گم شین، خوب اگه منو صدا میزنین دیگه بیانیه چیه!!؟ فقط وقتی‌ می‌بینید توش موندین منو صدا میزنین!!؟ منو میخواهین گول بزنین یا چه کسی‌ رو!؟ تازه برای من رنگ هم انتخاب می‌کنین!!مگه رنگ‌های دیگهٔ من برای شما نیست!!؟ خجالت بکشین اگه فکر می‌کنین فقط رنگ سبز مال منه! این همه رنگ‌های زیبا بهتون دادم!، آزادی حق شماس، من بهتون دادم، نه کسی‌ میتونه ازتون بگیر نه دادنیه، من شما بنده‌های خودمو آزاد و مستقل آفریدم، کی‌ اینو می‌خواهید توی کلتون جا کنین ، شما ملت ایران با اینکه ملت بزرگ و تاریخی‌ هستین و همیشه با من بودین، منو دارین خسته می‌کنین، تا کی‌ ببینم انقدر مثل هالو‌ها رفتار می‌کنین، من که آدم نیستم مثل شما، اگه ببینم حرف حسابی‌ سرتون نمی‌شه چون دوستتون هم دارم، کاری باشما نمیکنم، ولی‌ شما رو رها می‌کنم با همون کسایی که به شما ظلم می‌کنن، حتما حقتون همینه، یا شما با من هستین و یا با اون کسایی که بیانیه میدن، که خودم شخصاً در نظرشون هم دارم، خجالتم خوب چیزیه، من امروز به مردم تونس کمک کردم چون دیدم وقتی‌ منو صدا میزنن، دیگه منتظر کسی‌ نمی‌‌شن، تازه اصلا دیدم خودشون واقعا گًل کاشتن، البته من هم کمک آخر را کردم، ولی‌ خود اونا بودنکه خواستن.

من از ملتی که اقتدار داره خوشم میاد نه از گوسفندها، البته گوسفند هامو دوست دارم، ولی‌ ملت، ملته گوسفند، گوسفنده، حالا انتخابش دست خودتونه، یا میرین گم میشین و یا مثل آدمیزاد وایمیسین مبارزه می‌کنین و این وطن فروشان رو سر جاشون میذارین. البته من خودم به خدمت یکی‌ یکیشون میرسم. حرف آخر، اصلا دوست ندارم که از خشونت استفاده کنین، شما بایستید، اگه اونا حمله کردن ، اونوقت از خودتون دفاع کنین، شما احتیاج به خشونت ندارین، اگه این کار را بکنین، دیگه آدم نیستین، حالا بلند بشین برین پی‌ کارتون ببینم و دیگه هم مزاحم من نشین. حرف خدا تموم شد، من که از حرفای اون خوشم اومده بود گفتم: آخه خدا، و تا خواستم ادامه بدم خدا گفت آخه و زهر مار برین گمشین، آخه و زهرمار... من هم که خیلی‌ بهم بر خرده بود یک باره از خواب پریدم که داشتم از ترس میلرزیدم. حالا چه خاکی بسرم بریزم!؟ این بود خواب من

مسعود اسماعیل لؤ

- طنز - ۱۵ ژانویه ۲۰۱۱

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

از استقام ت مردم تونس بیاموزیم، خود ایستادنند و خود پیروز شدند

تبریک به مردم تونس برای این پیروزی، وقتی‌ ملتی بخواهد، میتواند
وقتی‌ ملتی مصمّم بشود و اختیار را در دست خود بگیرد، هرچه می‌خواهد خود بکند، مسلما بدانیم که به استقلال و آزادی رسیده است. سپاس از مردم تونس و جنبش بزرگش، که به جنبش ایران درس آموخت و میاموزد. انقلاب یک پدیدهٔ جهانیست هر کجا که باشد

گاندی: درد من تنهایی نیست بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت, بی عرضگی را صبر, و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند

گاندی: درد من تنهایی نیست بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت, بی عرضگی را صبر, و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند.
در صورت علاقه روی آن کلیک کنید و آن را برای خود ضبط بفرمایید

  تو خاتونِ تمامِ درد‌هایی، تو خاتونِ تمامِ رنگ‌هایی نجیب و با شکوه و حیرت آور تو خاتونِ تمامِ قصه هایی زن، زندگی، آزادی