۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

آقای تاجزاده "ایران زندان است"، بدانیم که زندانی بودن، اعتبار فکری نمیاورد

آقای تاجزاده، صحبت‌های اخیر شما در رابطه با خاتمی و تحلیل شما بجز کوچک شمردن، و حقارت و خفّت یک ملت و ناتوانی آن، برای رسیدن به آزادی و استقلال کامل، و در نهایت و "به ناچار" ، قبول جمهوری اسلامی پیام دیگری ندارد.
شما بجز سازگاری از "روی اجبار" و "خفّت" راهی‌ برای آزادی وطن ارائه نمیکنید! شما هم به دنیای واقعیت لباس حقیقت میپوشانید و حقیقت را قربانی واقعیت می‌کنید، شما فکر نکنید، کسانی‌ که آقای خاتمی را انتقاد میکنند، توانایی‌ نقد و نگاه سیاسی را ندارند و و فاقد راه حل "تئوری" و "عملی‌" میباشند!؟. آیا فکر نمیکنید که مسئولیت یک روشنفکر مسئول این است که در باب "تئوری" و باب "عملی‌" راهی‌ پیشنهاد کند که مستقل از دنیای واقعیت باشد!؟ فقط اگر شما که "حقیقت" را بر آنچه گذشت در خود حقیقت بجوید جواب خود را خواهید یافت، اصالت حقیقت در خود حقیقت است و اگر کسی‌ تواناییِ روبرویی با حقیقت را ندارد نمی‌تواند به زور و به ناچار واقعیت را مبناي فکری خود قرار بدهد و به آن ، (آن هم به زور) لباس حقیقت بپوشاند، آن هم به خاطره اینکه این رژیم آن را آتو می‌کند!! واقعا نقد و تحلیل عجیبیست!وقتی‌ تحلیل می‌کنید و میگوید که ترس شما این است که دشمن (استبداد)چه بهره‌برداری و چه برداشتی از انتقادات به خاتمی می‌کند، عملا خود را اسیر واقعیاتی می‌کنید، که در عرصهٔ اندیشه تئوری، جایی‌ ندارد. آیا میتوان گفت که حقیقت را کتمان کنیم چون در حال حاضر به نفع ما نیست! و استبداد از آن بهر برداری می‌کند!؟ آن هم در باب تئوری!!؟ آیا این خودفریبی نیست!؟ این را بدانید‌ که خودِ استبداد هم خوب میداند که وسط بازان سیاسی، مهره‌ای بیش نیستند تا استبداد بتواند برای باقی‌ ماندن زمان بیشتری بخرد، این یک بازی قدرت است و وسط بازان، در نهیات خود هم قربانی آن خواهند شد، بطوری که خاتمی، یک مثال زنده از "وسط بازان" است که برای ماندن در قدرت آن هم به هر قیمت اجرای نقش می‌کند. ایشان بارها در عمل ثابت کرده‌اند، که به هیچ قیمت حاضر به کنار‌ گیری از قدرت نبوده و نیستند آن هم در چهارچوب جمهوری اسلامی.
آقای تاجزاده!! گیریم که این رژیم این کار را بکند، آیا به جز کشتن جوانان ما که میکشت و میکشد، به جز شکستن قلم ها، که میشکست و میشکند! بجز شکنجه و زندانی کردن یک ملت که کرده و می‌کند! چکار دیگر میبایست بکند که ما را از رژیم میترسانید!؟ - ما را ز سرِ بریده میترسانید!؟ آقای تاجزاده !؟ دیگر چه خیانتی بکنند که شما متقاعد بشوید که این رژیم میبایست از اساس فرو بریزد آقای تاجزاده عزیز!! ؟

آقای تاجزاده ، فکر نکنید که خدای ناکرده زندانی بودن در "یک رژیم استبداد" اعتبار فکری میاورد! شما به عنوان یک روشنفکر، گویی چاره‌ای دیگر نمی‌بینید! و با کمال احترام و به مفهوم "واقعی‌ کلمه"، تجویز "بیچاره ای" را ارائه می‌دهید، جنبش سبز را یک "جنبش ملی‌" و کسانی‌ امثال خاتمی را "رهبران جنبش سبز ملی‌" جامعه میخوانید! آیا در مکتب فکری تعریفی‌ برای کلمه "ملی‌" کرده ایم!؟ یا بهتر بگویم کرده ا‌ید!؟، در جایی‌ که به قول خود شما، تعداد کسانی‌ که تعدادشان هم کم نیست ( سخنان خاتمی را نمیپذیرند، همان قسمت جوان و رادیکال جنبش که شما یاد می‌کنید! و کسان دیگر که مخالف خاتمی هستند) قسمتِ بزرگی‌ از آنها که تعلق به همین ملت دارند و برای این وطن خون دلها خورده‌اند و حتی با خونِ آزادی خواهی‌ خود این خاک را آبیاری کرده‌اند، و خود را جزو این اندیشه، "بیچاره" نمی‌داند تکلیفشان چیست!؟ ، از کلمه "ملی‌" سخن به میان میاورید!؟ آیا فکر نمیکنید که وقتی‌ از یک "جنبش سبز ملی‌" سخن به میان میاید، میبایست در بر گیرندهٔ تمام ارزش‌ها و بینش‌ها و اقشار مختلف یه یک ملت باشد!؟ چطور در وقتی‌ که یک ملت در آزادی راجع به آقای خاتمی در یک نظر خواهی‌ آزاد نظر نداده! به خود اجازه می‌دهید و او را یکی‌ از رهبران "جنبش ملی‌" بخوانید! و بجای یک "ملت سخن میگوید!؟ این است نگاه شما!؟ و انصاف شما!؟ گیریم که شما حق داشته باشید! آیا فکر نمیکنید که دقیقا، اگر اقلیت‌های فکری یک جامعه در یک اندیشه ملی‌ (و جنبش ملی‌) تعریف نشوند! نه تنها، یک جنبش ملی‌ نیست بلکه میبایست آن را نقد و به جّد انتقاد کرد!؟ شما از زندان با مردم خود سخن میگوید، آیا فکر نمیکنید که زندان بزرگی‌ به نام ایران وجود دارد!؟ و آیا آیت‌الله منتظری سالها در زندان نبود و در زندان جان نداد!؟ پس چطور آیت‌الله منتظری خاتمی را "شخصیت ثنا گوِ این رژیم" می‌خواند، آن هم وقتی‌ ایشان سالها زمام دار یک دولت بیکفایت و فلج میبودند! و شما او را "رهبر جنبش ملی‌" میخوانید!؟ در خاتمه با اینکه از این نقد شما انتقاد پایه‌ای می‌کنم و آن را در زمینهٔ علمی‌، فارغ از پایه‌های اصولی یک "اندیشه آزاد" می‌دانم، از حق شما دفاع می‌کنم و مبارزهٔ شما، هرچند(" با نگاهی‌) "خالی‌ از چاره" را ارج می‌نهم، چون، این اعتقاد شماست و شخصاً به اعتقاد هر انسانی‌ که به آن باور دارد احترام میگذارم. "واقعیات" همیشه "حقیقت" نیستند، سعی‌ بر پوشاندن "لباس"، بر تن‌ حقیقت نکنیم، چون حقیقت وقتی‌ عریان است جامعه بیشتر لمسش می‌کند. این رژیم به کل باید برود . ما با امید راسخ و آگاهی‌ کامل، مثل خورشید درخشان، در برابر ظلمتی که جمهوری اسلامی است ایستاده ایم، آن هم با هم و در کنار هم.
مسعود اسماعیل لؤ




۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

‫شرکت اسراییلی به خاطر رابطه تجاری با جمهوری اسلامی تحریم شد‬

‫شرکت اسراییلی به خاطر رابطه تجاری با جمهوری اسلامی تحریم شد‬

ناصر حجازی چرا حتی قبل از مرگ اسطوره شد!؟

ناصر حجازی قهرمانی که سالها در خدمت تیم ملی‌ و مردم ایران بود.

ولی‌ واقعا چرا تمام ملت ایران، او را با پهلوان تختی مقایسه می‌کند و دوست دارد، و به اسطوره‌ای تبدیل شده، حتی قبل از مرگ!؟

اگر روانشناسی بازی فوتبال یک ملت، یک فرهنگ، یک تاریخ، را که در نظر بگیریم، میبینیم که این بازی فوتبال، حس همکاری،همراهی، هم رزمی بین بازیکنان یک ملت را افزایش میدهد و این یازده بازیکن، که هر کدامشان نمادین ارزش‌های ملتشان هستند، وارد عرصه به ثمر رساندن این ارزش ها میشوند. وظیفه خط حمله، هک‌‌ زدن به ارزش ها، وظیفه مدافعین، حفاظت این ارزش‌ها میشوند، ولی‌ وقتی‌ این ارزش‌ها در خطر هستند و کاری هم از دفاع ساخته نیست، یک نفر به نام دروازه بان نمایانگر آخرین دفاع از این ملت میشود، که تمام امید‌ها به اوست تا بتواند در برابر تهاجم رقیب، ایستادگی بکند و به عنوان آخرین دفاع، تیم ملی‌ را از شکست نجات بدهد.

ناصر حجازی در میدان نبرد ملی‌، رو سفید بود و بارها به تنهایی، به امید یک ملت بزرگ، جوابی‌ مثبت داد، آن هم در عمل، و در مرحلهٔ دفاع اجتماعی و زندگی‌ شخصی‌، به جایی‌ رسید که مجبور شد بخاطر حفاظت این ارزش‌ها خانه نشین بشود و با هر کس و ناکسی نسازد. این سمبل اعتماد، دفاع، صبوری، حتی با بیماری جان گیرش، تا آخرین لحظه استقامت کرد، اما اضطراب او فقط ترس دوری از دوستان و مردم نبود، بلکه ترس از قدرتی‌ بود، که در تاریکی‌ و با شبیه خون زدن، و با زیر پا گذاشتن قوانین بازی، تهدیدی جدی برای ملت ایران بود.

او مریضی جان گیرش را پنهان نکرد و روی در روی تا آخر جانش، جوانمردانه، از زندگی‌ دفاع کرد.

ناصر حجازی نمادین جوانمردی و ارزش‌های یک ملت و همبستگی‌ ملی‌ شد، و به بزرگان تاریخ وطن پیوست

قدر این مردان مبارز را بدانیم و از آنها بیاموزیم

یادش گرامی‌ باد

مسعود

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

منتظری، زندانی خاتمی، زندان بان

برای مشاهده بهتر روی عکس کلیک کنید

آیت‌الله منتظری هم در دورهٔ سلطنت پهلوی زندانی شد و هم در دورهٔ سلطنت خمینی. او ولیعهد خمینی بود ولی‌ بخاطر احترام به حقوق انسانی‌، و دفاع از زندانیان سیاسی، دست از مقام جانشینی، کشید و تا آخر مرگ در حبس خانگی ماند، آنهائی که از این وسط باز خاتمی دفاع میکنند خوب توجه بکنند

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

این شعر را اسانلو در آخر پیام خود برای ملت ایران آورده است


برای مشاهده بهتر روی عکس کلیک کنید

همراه شو عزيز

همراه شو عزيز

تنها نمان به درد

كاين درد مشترك

هرگز جدا جدا

درمان نميشود

دشوار زندگي

هرگز براي ما

دشوار زندگي

هرگز براي ما

بي رزم مشترك

آسان نميشود


در آستانه‌ي روز بزرگداشت فردوسي- زادگاه فردوسي چه شرايطي دارد؟



با وجود اين‌که سال گذشته هزارمين سال پايان سرايش شاهنامه بود، اما در طول سال، آن‌طور که بايد به خالق شاهنامه توجه نشد و علاوه بر پابرجا ماندن دکل‌هاي برق در توس و گازکشي در منطقه، امروز نيز زادگاه فردوسي روزگار خوشي را نمي‌گذراند.

به گزارش خبرنگار بخش ميراث فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خراسان رضوي، روستاي تاريخي «پاژ» نقطه‌اي است که به‌عنوان زادگاه حکيم ابوالقاسم فردوسي، حماسه‌سراي نامدار ايران شناخته مي‌شود. با اين وجود، شايد مردم فقط نامش را از رسانه‌ها شنيده باشند و كمتر كسي به قصد ديدن، راهي اين روستا شده باشد.

اين روستاي 800 هکتاري در 15 کيلومتري شمال شرقي مشهد و در تقاطع جاده‌ي کلات و کارده قرار دارد و هرچند از جاده‌ي کناري آرامگاه فردوسي نيز مي‌توان با طي مسافتي طولاني، به‌شكل غيرمستقيم به اين روستا رسيد، اما نه در جاده‌ي اصلي و نه در مسيري که از آرامگاه فردوسي آغاز مي‌شود، هيچ تابلويي براي راهنمايي گردشگران و علاقه‌مندان ديده نمي‌شود. با اين وجود، نکته‌ي مطلوب براي بازديدکنندگان اين است که هر دو مسير، راه آسفالت دارد و اين امر سرعت دسترسي با وسيله‌ي نقليه را بيشتر مي‌کند.

تنها تابلويي که مي‌توان از روي آن از رسيدن به اين روستا اطمينان يافت، تابلويي است که توسط دهياري روستا در حاشيه‌ي مسير کلات به مشهد نصب شده است و ورود به روستاي «پاژ» را خوش‌آمد مي‌گويد. مردم منطقه اين روستا را با نام «پاز» مي‌شناسند و به علت پرسش‌هاي گردشگران نام «پاژ» نيز براي‌شان بيگانه نيست. اين روستا يک خيابان اصلي به نام «فردوسي» دارد که از جاده‌ي کلات منشعب مي‌شود و خيابان‌هاي فرعي آن نيز براساس همين خيابان اصلي شماره‌گذاري شده‌اند. به گفته‌ي مردم روستا، اين خيابان‌ها به‌زودي آسفالت مي‌شود تا گذر در روستا نيز راحت‌تر انجام شود.

با گذشتن از حاشيه‌ي جاده‌ي کلات و روستاي پاژ، يک ساختمان کهن بر بالاي تپه‌اي در روستا خودنمايي مي‌کند که همان خانه‌ي منسوب به «فردوسي» است. اين خانه در بلندترين قسمت روستا قرار دارد و مردم آن را به نام «خانه‌ي فردوسي» مي‌شناسند. با اين حال، خانه‌ي پير فرزانه‌ي توس روزگار خوشي را سپري نمي‌کند.

هرچند نيازهاي اوليه مانند آب، گاز و ... در روستا تأمين شده است، اما زندگي به شيوه‌ي سنتي جريان در آن دارد و مردم روستا هيچ بهره‌اي از جاذبه‌ي گردشگري اين منطقه نمي‌برند.

«خانه‌ي فردوسي» بر بلنداي تپه‌ي تاريخي پاژ که اسفند 1379 به شماره‌ي 3241 در فهرست آثار ملي ثبت شد، گردشگران را از هر نقطه‌ي روستا به سوي خود جذب مي‌کند؛ اما در خود روستا نيز مانند جاده‌هاي دسترسي به منطقه، تابلويي که گردشگران را به سمت خانه هدايت کند، وجود ندارد. علاوه بر اين، راه رسيدن به خانه به‌دليل قرار داشتن در بلندي، آسان نيست.

در اطراف خانه نيز هيچ تابلويي براي راهنمايي گردشگران به سمت «خانه‌ي فردوسي» و رد پايي از سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري حتا در حد آرم اين سازمان ديده نمي‌شود. به اين ترتيب، گردشگران مجبورند براي يافتن راه خانه از مردم سؤال كنند. آن‌ها نيز تنها در حد شنيده‌ها و براساس حضور گردشگران اطلاعاتي بسيار مختصر دارند. در حالي که اين جاذبه‌ي گردشگري به ارائه‌ي اطلاعات در قالبي بسيار مدون نياز دارد.

با رسيدن به «خانه‌ي فردوسي» منظره‌ي چشم‌نوازي ديده نمي‌شود. يک چهارديواري کوچک با تاقچه و تزيينات گچي ساده که قدمت آن به دوران پهلوي مي‌رسد، تنها دارايي «خانه‌ي فردوسي» است. اين‌جا چيزي که بيش از همه جلب توجه مي‌کند، يادگاري‌هايي است که روي ديوارهاي گچي نوشته شده است و به زحمت مي‌توان در ميان انبوه نوشته‌ها، جاي خالي يافت.

ساختمان خانه نيز روزگار خوشي را سپري نمي‌کند و به مرمت اساسي نياز دارد. قرار گرفتن خانه بر بالاي تپه، جلوه‌اي ديداري براي آن ايجاد کرده است. در حالي که بنا، به جز قدمت کهن آن، ويژگي برجسته‌اي ندارد و تنها نام «فردوسي» است که به آن اهميتي ويژه بخشيده است. در روستاي پاژ که آن را با نام «فردوسي» مي‌شناسند، به‌جز در نام خيابان‌ها، هيچ اثري از زنده‌کننده‌ي زبان پارسي ديده نمي‌شود.

هرچند مرمت و رسيدگي به وضعيت زادگاه فردوسي و اطراف آن در برنامه‌ي سازمان ميراث فرهنگي قرار دارد، اما به گفته‌ي يکي از مردم روستا، اين برنامه چند سال است که در حد حرف باقي مانده و اقدامي عملي در اين راستا انجام نشده است.

به گفته‌ي مردم منطقه، اين روستا به‌شکل غيربرنامه‌ريزي‌شده، بازديدکنندگاني را بويژه در ايامي مانند نوروز از نقاط مختلف و حتا ساير کشورها دارد؛ اما ديدن اين وضعيت در زادگاه يکي از بزرگ‌ترين مشاهير ايران جلوه‌ي خوشي ندارد. بنابراين لزوم سرعت بخشيدن به برنامه‌هايي که براي افزايش ظرفيت گردشگري اين روستا در نظر گرفته شده است، اهميتي دوچندان دارد.

منبع: ایسنا

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

حکومت جن‌ها و تخم جن‌ها درایران


برای مشاهده بهتر روی عکس کلیک کنید
کاریکاتور- در دولت ایران "جن گیرها"، جن میگیرن یا "جن ها" جن گیر را میگیرن، بگیر بگیرِ حسابی‌. جن "بو داده" و جن "بو نداده" افتادن به جونِ هم

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

هدفِ ما چیست ؟ ادامهِ « ضد فرهنگِ روضه خوانی و ذکر مصیبت»، یا جستجوی « چه باید کرد ها» ؟

مسلما این شبکه های اجتماعی به هرکدام از ما این امکانات را داده و میدهد که در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی ایران و جهان با انگیزه های متفاو...