هموطنان، دیکتاتور فقط، این رژیم نیست! دیکتاتوری در درونِ ماست. تاریخِ ایران شهادت به این مریضیِ پاتولجیکِ این ملتِ بزرگ میدهد. این ملتِ بزرگ است ولی سرطان دارد، . شما اپوزیسیونِ داخل و خارجِ ایران را مشاهده کنید!! که در حال تکه تکه کردن خویش هستند، گروهبندیها در فیسبوک، تویتر، وب لاگ نویسان، یوتیوب، و... مشاهده کنید! پس دیکتاتورِ بزرگ در درونِ ماست، خامنهای دیکتاتورِ کوچک است! دیکتاتورِ بزرگِ سرطانی در درونِ خود را در یابیم. سیستمِ ساختاری دنیایِ غرب هم گریبانگیر سرطانِ جامعه غربی (انسانِ برتر) میباشد که تفاوتش با سرطانِ ما بسیار است، ولی هر دوی این سرطان خطرناک میباشند برای انسانها و طبیعت و حیوانات. چقدر نگاهِ ما "نزدیک بین" میباشد و بجای "دور دیدن" مشغولِ دعواهای بین یکدگر هستیم!، در صورتی که غرب جهان خوار در حالِ طرح جدیدِ "برده داری مدرن و جدید " با امکانات، تکنولوژی ارتباطاتی، در این زمان و این مکانهایی که زندگی میکنیم، میباشد!
چهباید کرد!؟
میبایست نه فقط در تئوری بلکه در عملِ رفتاری خود هم تحولی اساسی ایجاد کنیم، ایراد در درونِ ماست. چه تضمینی میتوان داد با این ملتِ مریض، که بعد از خامنهای ، دیکتاتورِ دیگری نمیاید!؟ و چهکسی به جز خودِ ما میتواند این تضمین را بدهد! آمریکا!؟ انگلیس!؟ اروپا!، سازمانِ مللِ متحد!؟ اولین قدم این است که باور بکنیم که سرطان بدنهٔ ذهنِ مرا فرا گرفته، و قدمِ دوم این است که به فکرِ درمان آن باشیم، و این "درمان" در ریشه فرهنگی، انسانی، هنری، و در نهیات درتاریخ ماست. از خواب بلند بشویم! از هر اندیشه و عقیده میباشیم! خود را به خواب نزنیم! وای به حالِ آن ملتی که خود را به خواب میزند!
آیا میبایست منتظرِ آن شد که سرطانِ خودی، یا سرطانِ جهانی مرا از پای در بیاورد!؟ یا میبایست به انسانِ درون خود بگوئیم که: "تحول کن" و با این پشتوانهِ تاریخ و فرهنگِ بزرگِ خود، مصمم به تحول اساسی بشویم. از خود شروع میکنم و از خو یک سوال که آیا شخصِ من میخواهد متحول بشود!؟ جوابِ من آاریست. شما چطور؟
مسعود اسماعیل لؤ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر