"نگاه من" خود گویای یک اعتراف است که، نگاهیست محدود به "شناخت و آگاهئ من"، و این به آن معنی میباشد، که "من" هم میتوانم در هر موردی "اشتباه" بکنم، اما "نگاه من" تواناییهایی هم دارد که بر گرفته شده از "بودنم"و ''دانستنیهایم'' و"باور هایم" ، مخصوصا «داده ها» و به انسان و یگانه هستیِ هوشمندِ زیبا و شور انگیز و مبارزه برای آزادی خانه خودم، خانه پدری و مادریم ایران. "تلاش" در راه رسیدن به "استقلال" و "آزادی" را شیرین تر و گواراتر از "بهره مندی از آن" میدانم. به آشتی و همگرایی ملّی باورمندم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
Home زبانِ بیان ملی ایرانیان: ابزارِ همگرایی، حافظهِ فرهنگی و معماریِ گوش دادن. چارچوب نظری و کاربردها – مسعود اسماعیلو گل نیلوفر و خورشید، ...
-
هنری کیسینجر ۸۹ ساله در آپارتمانِ مجلل خود در منهتنِ نیویورک با مصاحبه کننده در رابطه با اوضاع و احوالِ جهانِ کنونی چنین میگوید: ایالتِ متح...
-
برای مشاهدهٔ بهتر روی عکس کلیک کنید -------- به هر جا که هستید خروش آورید جهنده جهان را به جوش آورید همه یک به یک مهربانی کنید ...
-
آقای خاتمی، هم خر را میخواهند و هم خرما را!؟ سالی که نکوست از بهارش پیداست آقای خاتمی شما باز بار دیگر خواستار آن شده اید که انتخاب...
انتخـابـات دگـر، بـار دگـر در راه است
پاسخحذفخلق را وعده پوچ سر خرمن بدهید
پســران عزبــی را کــه مجـرد هستنـــد
همه را یک شبه با سازودُهُل زن بدهید
بــه مدیــران ادارات کلیـــدی ، اسفنــــد
غیر پاداش کلان یک دوسه تا وَن بدهید
وَ بـه افـرادِ مـوثـر سنـدِ بـاغ و زمیـن
در محل ِ خفنـی از طرف مـن بدهیــد
به زنان تا که بیایند و به ما رای دهند
قـول آزادی ِ کوتاهــی ِ دامــن بدهیــــد
به لولو هم بنويسيد ممه را پس بدهد
وسپس وعده پوچ سرخرمن بدهيد
گرگ را وعده ی میش وبه خران وعده ی کاه
جـوجـه ها را الکــــی وعــده ی ارزن بدهیـــد
گر چه موجودی ِ صندوق تمام است ولی
به رعیت کوپن ِ شکر و روغـن بدهیــــد
خانه در مملکت ارزان شد و باید پس از این
به جهــان وعـده ی ارزانی ِ مسکـن بـدهیـــد
الکی تــوی ِ سخنرانـی تــان در سیمــــا
وعـده ی کنتـرل قیمــتِ آهــن بــدهیــــد
یا به اموات علی رغم گرانی ِ قبــور
قول ِ کمتر شدن ِ قیمتِ مدفـن بدهیـــد
تا که تاثیـر کنــد صحبتتــان بیـن ِ عــوام
وعده ها را همه با واژه ی شرعا" بدهید
الغرض کار ندارم که چطـوری ، لیکن
تا زمان ِ همه پرسی ،همه کلا" بدهیـد
خشتکش پاره شد و احمد ِ طناز نوشت
به طرف حداقل یک نخ و سـوزن بدهید