برای بهتر دیدن و دانلود روی عکس کلید کنید
''شیرِ ژیان'' فردوسی، تعریف و معنی بر همین ارزشها دارد، جایی که او وقتی میگوید:
در جایی که میگوید:
هنر نزدِ ایرانیان است، و ''بس''
ندادند شیر ژیان را بکس
''بس'' به معنای ''بسیار'' است، و فردوسی فهمیده نمیشود و مورد اتهام نژاد پرستیِ برخی از کوته فکران قرار میگیرد اما دقیقا نقطه عطفِ اندیشه فردوسی همین است که مردمانی که وارث تاریخ، زبان، و فرهنگِ علمی،هنری جهانی باشند، نماد تواناییِ آنها، همان ''شیرِ ژیان'' است (که دشمنان به او حمله ور شده اند و این شیر خشمگین است از دستِ دشمنان و بد خواهان ایران). در نتیجه فردوسی در باب جوهرِ اندیشهِ انسانی ایرانی، ''سر'' را نمادِ هویت ملّی و هوش و عقل و هنرِ انسان ایرانی میداند و ''بدون'' این ''سر''، تن را جسمی فقط زنده و بی خاصیت متصور میشود که بجز نشخواری و زندگیِ انگلی بازده ای ندارد و همان بهتر که بدون آن ''سر'' این ''تن''نباشد و مصداقِ : چو ایران(اندیشه ایرانی = شیر ژیان) نباشد، تنِ (جسمِ بی خواصیت = انگل) من مباد، نشانهِ بزرگی نگاهِ پایدارِ حکیم ابواقاسم فردوسیِ ما میباشد.
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست ِ منست
هنر نزد ایرانیان است و بـــس
ندادند شـیر ژیان را بکــس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
چنین گفت موبد که مردِ بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار
مسعود اسماعیلو
مولوی هم در همین باب میگوید:
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی تو استخوان و ریشه ای
گر گُلست اندیشۀ تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمۀ گلخنی
گر گلابی بر سر جَیبت زنند
ور تو چون بولی بورنت افکنند
طبله ها در پیش عطاران ببین
جنس را با جنس خود کرده قرین
جنسها با جنسها آمیخته
زین تجانس زینتی انگیخته
گر در آمیزند عود و شکّرش
برگزیند یک یک از یک دیگرش
طلبه ها بشکست و جانها ریختند
نیک و بد در همدگر آمیختند
حق فرستاد انبیا را با ورق
تا گزید این دانه ها را بر طبق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر