اقای دولت آبادی، چه کسانی ما را مثل عقرب بار آورده اند!؟ چرا اجازه داده ایم که اینطور ما را بار بیاورند؟ آیا چرا ما و مردم ما و روشنفکران! جلوی این کار را نگرفته و نمیگیریم!؟ مگر ما اراده نداشته و نداریم، مگر ما شعور نداشته و نداریم!؟ مگر ما اسبابِ بازی هستیم!؟ با تمام احترامی که به شما و قلم شما دارم، ولی این صحبتهای شما بیشتر به یک روضه خوانی میماند. چرا راهی نشان نداده و نمیدهید آقایان و روشنفکران و یا اگر نشان داده اید، چرا بیشتر و بیشتر از آن سخن به میان نمیاورید و آن را پرنگ و پررنگ تر نمیکنید!؟ اگر هستید و حاضرید و راه حل دارید، پس از ''هستی راهتان'' سخن بگویید نه از ''بیراهی و مستی''..آیا نکند که شما هم طعنه میزنید!؟ واقعاً این چنین است!؟ طوری طعنه میزنید که گویی منظورتان ازاینکه میگویید: ''ما را مثل عقرب بار آورده اند''، یعنی میخواهید بگویید که ''شما ملت را مثل عقرب بار آورده اند''! و شما جزء انها نیستید! آیا چنین نیست!؟. اگر چنین نیست از خود شروع کنیم و راه حل بدهیم و امید رهایی بشویم نه فقط تلنگر و تعزیه خوانی و مصیبت خوانی! مملکت ما درد و غم و انده بسیار دارد (به هر دلیل) و پر از روضه خوانهای حرفه ایی، که اشک مردم را هر روز، از صبح تا شب، در میاورند! همانطور که ایراد و درد این مردم را بیاد میاورید، توانایی هایشان را هم بیاد بیاورید! وگرنه تبدیل میشوید به خود آنهایی که مردم را اینطور به بار میاورند. شما که حتی کف میزنید، برای کسانی که مردم را اینطور ببار میاورند، از آن آشتی ملّی روحانی که خود به آن اشاره کردید، آن هم با نشان دادن یک راه عملی سخن بگویید تا تفاوت شما روشنفکرانِ اهل قلم و یک روضه خوان آشکار گردد. خود شما بهتر از هر کس میدانید که در تاریخ معاصر ما ''روشنفکران روضه خوان!'' کم نداشته ایم ، و شما روضه خوان نبوده و نیستید پس جواب بدهید و راه حل. با کمال احترام
"نگاه من" خود گویای یک اعتراف است که، نگاهیست محدود به "شناخت و آگاهئ من"، و این به آن معنی میباشد، که "من" هم میتوانم در هر موردی "اشتباه" بکنم، اما "نگاه من" تواناییهایی هم دارد که بر گرفته شده از "بودنم"و ''دانستنیهایم'' و"باور هایم" ، مخصوصا «داده ها» و به انسان و یگانه هستیِ هوشمندِ زیبا و شور انگیز و مبارزه برای آزادی خانه خودم، خانه پدری و مادریم ایران. "تلاش" در راه رسیدن به "استقلال" و "آزادی" را شیرین تر و گواراتر از "بهره مندی از آن" میدانم. به آشتی و همگرایی ملّی باورمندم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
تو خاتونِ تمامِ دردهایی، تو خاتونِ تمامِ رنگهایی نجیب و با شکوه و حیرت آور تو خاتونِ تمامِ قصه هایی زن، زندگی، آزادی
-
برای مشاهدهٔ بهتر روی عکس کلیک کنید -------- به هر جا که هستید خروش آورید جهنده جهان را به جوش آورید همه یک به یک مهربانی کنید ...
بیچاره دولت آبادی خیلی دلش میخواست که او را شولوخف ایران بچپانند که نشد!
پاسخحذفکلیدرش, روده درازی پینه دوزی است که علت وجودی صنف اش در حضور صنایع بزرگ تولید کفش و چرم, به شدت رنگ میبازد!
الکی لی لی به لالای هر کس و ناکسی گذاشتن, نتیجه آن میشود که طرف به احتمال زیاد گوزو از آب در بیاید!
هنربندانی که "حیثیتشان را حصیر نشیمنگاه دولتمردان میکنند"
پاسخحذفسخن موجز شاهین نجفی, چه قاطع بر فرق کسانی که در غار کهف خروپف میکنند, فرود میآید!
تا شناعت هست, تا رذالت هست, تا توحش اسلام سیاسی هست! این بیان موجز شاهین نجفی بر تبار انسان نهیب میزند!
آری مدتها است که اصلاح طلبان شرف و حیثیت نداشته اشان را خشتک آغا, این ولایت ناقابل عظمی کهکشان راه شیری کرده اند! جماعت نابکاران اصلاح طلب در پی کاسه لیسی و بهره مندی از سفره چرکین و خونین عفریتگان مومن حاکم بر بخش زیادی از فرهنگ و "مولدان؟!" فرهنگی خونابه های عفن بربریت پاشانده اند!
تفاله های اصلاح طلب همانند ساقیان اغواگر لکاته های هنری سیاسی را به مسلخ همخوابگی گله ملایان حاکم واداشته اند, "تا هنرشان؟؟؟!!!" نفیر دژخیمان مهوع را به خود گیرد!
این هنربندان دیگر در چشم مردم ایران به رقاصه ها و فواحش دربار ولایت بدل شده اند!
همه چیز نسبی است، همینطور هنرمندی ولی متاسفانه هنرمند مسئول کم داریم و هنربندان بسیاری!
حذفباز هم یک نفر یک کاری کرد که به مذاق بعضیها خوش نیامد و شبه روشن فکران شروع به حمله کردند. اگر همین دولت آبادی تو جلسه روحانی شرکت نمیکرد الان مینوشتید که ایشون داستایوفسکی ایران هستند.ای کاش حداقل اون چیزی رو که بالای وبلاگ نوشتی رو واقعاً قبول داشتی. متأسفم براتون.
پاسخحذفبا سلام
حذفناشناس گرامی، همین که شما برای من متاسف هستیید، جای شکرش باقیست که در نهایت انسان دوست هستید، بگذارید من هم انسان دوستی خود را نشان بدهمم و برای نگاه شما متاسف بباشم. چرا به مسئله اصلی نمیپردازید و طفره میروید...!؟ من به مذاقم خوش نمیافتد که ما فقط از ناتوانایهای ملت سخن بگوییم، و به مذاق خوش میاید که از چاره ها صحبت بکنیم و ''بیچاره'' نباشیم. گویا روشنفکران ''بیچاره و هنرمندان بیچاره'' زیاد داریم. من به مفهوم واقعی کلمه گفتم نه به قصد توحین. و اخر اینکه واقعا چرا این استبداد زرگی رمق شنیدن نقد و انتقاد را ازما و شما را گرفته! واقعاً چرا؟
كسي كه هنرش در خدمت رهبر و يا پيشوا و يا حاكميت مستبد قرار گرفت ديگر ان شخص پشيزي ارزش نداره
پاسخحذفخواه دولت ابادي خواه افتخاري و يا ان يكي ديگر كه مدال ورزشي اش را به گردن رهبر اويزان ميكند اين حكومت همه را به لجن كشيده.
موافقم با شما، همچنین است گفتید. البته اینکه هنرمندان میبایست با همه سخن بگویند، شکی درش نیست اما نمیبایست خودفروشی بکنند، و امیدوارم دولت ابادی چنین نکند
حذفبا سپاس