محتوای معادله «پل دیراک» فیزیکدان انگلیسی و بنیانگذارِ مکانیک کوانتومی i∂–m) ψ = 0) توسط بسیاری از دانشمندان و حتی شهروندانِ کنجکاوِ عادی، به عنوان زیبا ترین معادلات در تاریخ علم مکانیک تعریف و موردِ توجه قرار گرفته است و از این معادله به عنوانِ معادلهِ «زیبایی» و «فرمول ریاضی عشق» یاد می شود، جایی که به گفتهِ بعضی از محققان و دانشمندان، در این معادلهِ دیراک ، توازنِ محتوایی و زیباییِ درهمتنیدگی با زبان بیان ریاضی، به اوجِ معنایی و کمالِ خود میرسند. پل دیراک متکی بر دانش و هوش و حسِ کنجکاوی و انسانیِ قوی، در میان انبوهِ قوانینِ موجودِ تکاملیِ حیات و این جهانِ هستی، این معادله را در می یابد و پیدا می کند نه اختراع. ( quantum entanglement)
خلاصه کوتاهی از فرآورده و معنایِ مکانیکیکوانتومیِ این معادله :
اگر دو سیستم برای یک دورهِ زمانی خاص، در هر شرایط با یکدگر ارتباط برقرار بکنند و بین آنها تعاملی شکل بگیرد و سپس از یکدگر جدا شوند، دیگر نمی توانند به عنوان «دو سیستم متمایز» توصیف بشوند، بلکه تبدیل به « یک سیستم» می شوند، به عبارت دیگر، آنچه بین این دو سیستم در دنیای حقیقتِ فیزیک و مکانیکِ کوآنتومی اتفاق می افتد، شرایطی را ایجاد می کند که هر کدام از این دو سیستم بعد از ارتباط و تعامل، به اندازه ضریبِ تحول پذیری و توانایی و پویاییِ فیزیکیِ خود، بتوانند دیگری را تحت تاثیرِ خود قرار دهد، حتی اگر کیلومتر ها سال نوری از یکدیگر دور بمانند ". به عبارتی، با یک فرایند و در نظر گرفتنِ فاکتورِ زمانی، از وضعیتِ نخستِ «دو قطبی» بودن، به سمت و سوی وضعیتِ جدیدِ درهمتنیدگی یا«یک قطبی» شدن میل میکنند.

درهمتنیدگی کوانتومی - این یک معادله است که رفتار نسبیتی یک الکترون را شرح می دهد و بنابراین مکانیک کوانتومی را با نسبیت خاصی توصیف می کند
معنا و مفاهیم فاکتور های اساسیِ این معادله i∂–m) ψ = 0) را بطور خلاصه و کمی بهتر بشناسیم:
۱- در جایی که m در فیزیک به معنای جرم میباشد که به سهم خود یک خاصیتی ست که «رفتار دینامیکی پویا» (dynamic behavior) هر جسم را تعیین میکند، در زمانی که آن جسم تحت تاثیر نیروی خارجی قرار میگیرد؛
۲- در جایی که ∂ مشتق جزئی یا پاره ایی میباشد در رابطه با سه مختصات فضاییِ x، y ، z و t فاکتور زمان ؛
۳- در جایی که ψ اسپینورِ پل دیراک، بیانگرِ بُرداری میباشد، متشکل از چهار مولفه.
لازم به تذکر است که معادله (پل دیراک) در علوم تجزبی به اثبات رسیده است.
’‘بعضی از کارشناسان دنیای علم فیزیک و مکانیک بر این باورند که این پدیده کوانتومیِ به اصطلاح «انطباقی یا در هم تنیدگی»، مبنای دید فلسفی جدیدی از جهان را برایِ بشرِ امروزی فراهم آورده و همچنان فراهم خواهد آورد‘

درهمتنیدگیِ دوستی وعاطفی، از طرفِ کودک با یک عروسک بیجان

در هم تنیدگی حس و دوست داشتنِ انسانی

در هم تنیدگی حس و دوست داشتنِ انسانی ویکی شدن در عشق

در هم تنیدگی حس و دوست داشتنِ انسانی و از «دو» به «یک» سیر کردن، و تاثیر گذاشتن و تاثیر پذیرفتن
بادر نظر گرفتنِ این مقدمه و پر رنگ کردنِ تاثیر گذاری و درکِ کاربردیِ این معادله علمیِ «انطباقی یا درهم تنیدگیِ» همگرایانهِ پل دیراک، البته با یک کلید خوانشیِ جامعه شناختی، در جوامع بشری، بربگردیم به حال و روز و حال و هوای کشور استبدادزدهِ خودمان ایران، و بررسیِ کاربردی و تاثیر گذاریِ محتواییِ این معادله در بسترِ علومِ انسانی، اجتماعی و مدنی خودمان. کافیست فراموش نکنیم که در کنارِ بینهایت، فرمول ها و معادلاتِ حیاتیِ بیولوژیکیِ در حال داد و ستدِ تکاملی و تحول پذیریِ بیولوژیکیِ حیاتِ زمینی (که مسلما خیلی از آنها با این دانش محدود انسانی هنوز شناسایی نشده اند)، ما انسان های ایرانی هم، مثل دیگر انسانها، در گوشهایی از این کرهِ خاکی، در خانه ایی بنامِ ایران، یکی از پدیده های زنده و اورگانیکِ هوشمند و تاثیر گذارِ و تاثیر پذیرِ زیستبومی ِ خود و همچنین زندگیِ اجتماعی و انسانی خودمان هستیم.
وضعیتِ یک میهن کهن با قدمتی بیش از ۱۲ هزارسال تمدنِ مکتوب و ثبت شده، و با بستری پهناور، بر رویِ فلات بزرگِ ایران آرمیده است. این بسترِ مهرورزِ خانهِ کهن، قرن هاست با زایشِ تمدنی بزرگ و جهانی، علمی، فرهنگ و هنرِ غنی و زبانِ فارسی، تمام اقوام و مردمانِ ایرانی را دور هم جمع کرده، و تا همین لحظه، از تمامیِ فراز و نشیب های تاریخی عبور کرده و در حال گذار به سوی «عصری نو» می باشد، با توانِ پویاییِ «اثر پذیری و اثر گذاری» حتی در سطحِ بین المللی و جهانی.
این خانه و گنجینه بزرگ ، بدونِ استثنا متعلق است به «همگی ما ایرانیان»، چه ایرانیانِ «خردمند و سزاوارِ بهترین پاداشها» و چه ایرانیانِ «کم خردِ گمراه و یا حتی وطن فروشِ از خود بی خود شده»، چه ایرانیانِ « مبتلا به بیماریِ استبدادزدگی و در اکثر اوقات بی تفاوت و بی اعتماد شده، به مسائل اجتماعی و سیاسی» و چه ایرانیانِ «قربانی و در بند و گرفتار استبداد و بیعدالتیها ». نمی بایست حتی یک لحظه از خاطر ببریم که « همگی این افراد، با تمامیِ کم و زیاد ها و فراز و نشیب هایشان، فرزندانِ ایرانند و متعلق به ایران» و فقط و فقط ، با ارائه یک «طرح و الگوی ملّی » می توان ادامهِ یک زندگیِ اجتماعی سالم صلح جویانه و با امنیتِ مرز های ملّی، پاسداری و حفاظتِ همه ایرانیان را تضمینِ کرد و به ارمغان آورد.
با تکیه بر این پایه های « علومِ انسان شناسی»، «علم فیزیک و مکانیک کوانتومی»، « روانشناختی و جامعه شناختی»، هرگز یک اندیشهِ پایدار ایرانی،‘‘ بینِ ایرانیان، «جبهه بندی» نمی کند، از آنها خودی و ناخودی نمی سازد و آنها را بخاطرِ داشتنِ مرام و نگاه های متفاوت، از یکدگر جدانکرده و حذف نمیکند، از آنها دشمن نمی تراشد و به عکس، به همراه و هماهنگ با ارزشهای انسانی و اخلاقی و همچنین قوانینِ هوشمندانهِ طبیعتِ مادر و قوانینِ درهمتنیدگیِ همگرایانه، [ i∂–m) ψ = 0)] همگی آنها را به دوستی و عشق و مدارا می خواند و با دیدی «معمارگونه»، آنها را به ساختنِ یگانه خانهِ خویش دعوت میکند، همگی آنان را با یک نگاهِ تفاهم و دوستی و «آشتی ملّی پایدار» و با یک نگاهِ عدالتِ اجتماعی ، زیر چتر خود می گیرد و برای آنها احساس امنیت ایجاد می کند. درس خِرد و مهرورزی و فروزندگی میدهد، فرزندان بیمارش را، به حال خودشان رها نمی کند و به بیگانگان نمی سپارد، با هر نگاهِ بیمارگونه هموطنانِ خود، مدارا میکند و در راه علاجشان کوشا می شود، و با قوانینی مدنیِ در خورِ «عصر نوین»، آنها را دعوت و به قبول و در نهایت سر نهادن به قوانین ملّی ( مسئولیت ملّی) می خواند و با یک دستگاهِ عادلانه قضایی و انسانی با جدیت تمام، همگیِ آنانی را که به خانه و آشیانهِ خودشان تجاوز و احیانا خیانت کرده و می کنند را محاکمه علنی می کند، بدون استفاده از خشونتهای رفتاری و زبانی و جسمی، این قوانینِ عدالتخواهانهِ مبتنی بر حقوق انسانی و شهروندی را به اجرا می گذارد و در برابرِ تَخَطی گران، ادعای خسارت می کند و با نگاهی دلسوزانه، تمامیِ هم وطننانش را دعوت به صلح و دوستی و «آشتیِ ملّی» و «خشونت زدایی» می کند‘‘. (برای منِ نگارنده، معنا و برداشتِ «ملّی بودن» یعنی : «مسئولیت پذیری ملّیِ هر ایرانی، برای محافظتِ تمامیت ارضی، تمدنِ انسانی، فرهنگ و هنر و منابع و منافع و حقوقِ ملّی ایرانی »)
با در نظر گرفتنِ علومِ انسانشناسی و همچنین بستِ ’‘معادلهِ درهمتنیدگیِ مکانیکِ کوانتومیِ پل دیراک‘‘، با یک کلیدِ خوانشی جامعه شناختی، در یک بسترِ جغرافیایی مشترکِ تاریخی، مدنی، فرهنگی، هنری و اجتماعی، همگی کسانی که در این سرزمین بدنیا آمده، حتی تمامیِ کسانی که هویت و ریشه در این تمدن و فرهنگ را دارا می باشند، چه مستقیم و چه غیر مستقیم به این سرزمین پر افتخار و زبان فارسی تعلقِ خاطر داشته و دارند، می بایست التزاما، برای یک همزیستی پایدارِ خردمندانه و مهرورزانه در «یک سیستمِ ارگانیکِ پایدار» قرار بگیرند بدون کاربرد هرگونه تبعیض و خشونت .

تاثیرِ عواملِ محیطِ زیستی، تاریخی،جغرافیایی، سیاسی، فرهنگی و هنری، در شکل گیریِ ایران
بنابراین هر نگاهِ تفرقه بر انگیز، خودی و ناخودی، برتری جو، دشمن تراش، جنگ طلب و تجزیه طلب، در این یگانه بسترِ مشترکمان ایران، «نمی بایست و اگر هم بخواهد، نمی تواند» جای داشته باشد و« نمی بایست و اگر هم بخواهد، نمی تواند» اعضای این سرزمین را از یکدگر جدا بکند، حال به هر دلیلی. سرزمینِ کهنِ ایران، برای تمامی ایرانیان، یک سرزمین مشاع و همگانیست. «خانواده بزرگ ایرانی» یعنی « بیش از هشتاد میلیون جان و روح در یک کالبدی بنام ایران بزرگ».
’‘ کسانی که چه آگاهانه و چه ناخودآگاه بخواهند بین صاحبان اصلی این خاک تفرقه ایجاد کنند، چه بیگانگان و چه از طریقِ تحریکِ اعضای بیمار و خود فروخته و ضعیفِ ایرانی، نخست سر و کارشان با وجدانِ بیدارِ ملت بزرکِ ایران می باشد که بیش از ۱۲ هزار سال همزیستی و همگرایی، با تکیه بر پندارِ نیک، گفتارِ نیک و کردارِ نیک، تا این لحظه توانسته اند، همچنان یک پارچگیِ ارزش های فرهنگی و زبانِ فارسیِ کشور ایران را ( گرچه شوربختانه، دست خوشِ تغییرات تمامیت ارضی شده است) همچنان پاسداری بکنند‘‘.

جهتِ چرخهِ تئوریِ پایدار تا عملِ پایدار ایرانیان برای مقاومت و زنده نگهداشتنِ تمدنِ بزرگِ ایران در یک مسیرِ پر فراز و نشیب تا به امروز
با این باور و این نگاه همگرایانه پایدار، من شخصا اینگونه می اندیشم که خالی از هر نوع تبعضِ نگاهی، مرامی، دینی، جنسیتی، اجتماعی، طبقاتی، قومی و نژادی،… همواره میبایست به طرح ها و «راه کار های همگرایانهِ پایدارِ ملّی نگریست» که هدفشان برافراشتنِ یک چتر به اندازهِ سپهرِ ایران و تفاهمِ ملّی در کنارِ یگانه پرچمِ سه رنگِ ایرانِ بزرگ باشد، چتری که تمامی ایرانیان بتوانند زیر این چتر احساس امنیت ملّی بکنند، حتا فرومایگانه خانهایی، خطاکاران و خود فروختگان به بیگانه، فارغ از هر نگاه و مرام و قومی و نژادی. (البته این به آن معنا نیست که خودفروخته گانِ خانه، وطن فروشان ایرانی و این فرو مایگانِخانگی نمیبایست از طرف ملت بزرگ ایران در دادگاه های عادلانه محاکمه نشوند، کاملا به عکس)، با این تفاوت که آنها هم اعضای این خانه هستند.
من شخصا بر این باورم که با داشتنِ دولتی برخواسته از اراده و حاکمیت ملّی ایران و با داشتن قانون اساسی مبتنی بر منشورِ حقوق بشر، حقوقِشهروندی، حقوقِ محیط زیستی و حیوانات، و همچنان برخورداری از حقوق ملّی و منافعِ ملّی، می توانیم نوید یک «عصر جدیدِ» پسا استبدادی و «پسا سکولار از جنس غربیاش» را به آیندگانِمان بدهیم، مشروط بر اینکه برای همگرا شدن با ایرانِ بزرگ و زمینِ مادر، وضعیت اسفبار انسانی را بهبود ببخشیم و آن را کاملتر بکنیم و بعد از آزادی ایرانمان، نه فقط با تکیه و احترام بر منشورِ جهانی حقوق بشر، بلکه با تدوین و پیشنهادِ یک منشورِ جهانیِ «وظایف بشری و محیط زیستی» را به جامعهِ خود و بشریت ارائه بدهیم . ماده پنجمِ برگرفته از کارپایهِ فضای همگرایی پایدارِ ایرانیان.

٥- ما تنها منشاء مشروعیت حاکمیت را اراده ملّت و برآیند رأی آزاد شهروندان میدانیم و خواستار دولتی لائیک و مبتنی بر حقوق بشر، حکومتی قانونمدار، دستگاه قضایی مستقل و عدالتگستر و مجلس تصمیمگیرنده متشکل از نمایندگان انتخاب شده از طرف مردم از راه انتخابات آزاد هستیم.
«ملت ایران متکی بر اصالت تاریخی و فرهنگیش، مثل همیشه و همچنان در برابر بیگانگان، همانندِ سروی بلند، خواهد ایستاد و سرانجام به آرزوی دیرینه اش خواهد رسید و بعد از استقرارِ کاملِ آزادی و استقلال در خانه اش ایران، از بیگانگان متجاوز در دادگاه های بین المللی شکایت خواهد کرد و همچنان از هموطنان مستبد و بیمارِ ’‘خودفروش و متعاقبا، وطن فروش‘‘، با اصول احترام به حرمت و حقوق انسانی، در دادگاه های ملّیِ مستقل و علنی ایرانمان، دادخواهیِ عادلانهِ دور از خشونت، به عمل خواهد آورد و آنها را به سزایِ اعمالِ خویش خواهد رساند. من بر این باورم که ملت شریف ایران تواناییِ بخشش را دارد اما هرگز و هرگز فراموش نخواهد کرد ».
خلاصه سخن: «ما ایرانیان باپشتِ سر گذاشتنِ یک تمدنِ بزرگِ کهن، نشان داده ایم که دارای یک وجدانِ ملّی بیدار، ملتی توانا با ضریب هوش و ذکاوت بالا، سازنده، خلاق، دوست دار هنر، مهر ورز و «بخشنده، اما هرگز فراموش نکن» هستیم و در چهارچوبِ قوانینِ بین المللِ جهانی جایگاه خود را خوب تشخیص داده و می شناسیم، مخصوصا بعد از پشت سر گذاشتنِ استبدادِ جمهوری اسلامی و با تجاربِ بدست آمده، دیگر «نه می خواهیم»، و « نه می توانیم» ( با تکیه بر ارزشهای مدنی و انسانی) حتی در بدترین شرایط، (بدلایلِ متفاوتِ ندانمکاری ها، خطاها)، گوشت یکدیگر را بخوریم ( چون به خشونت اعتباری نمی دهیم) و نه هرگز استخوان های همدیگر را دور بریزیم و این ضرب المثلِ ایرانی را در اندیشه و گفتار و کردار، بهینه سازی کنیم: نه گوشت هم را میخوریم و نه استخوان هم را بیرون میریزیم، و در هر صورت از هویت خانواده بزرگ ایرانی خود پاسداری می کنیم و به دنیا نشان خواهیم داد که در آینده ایی نه چندان دور، لیاقت داشتنِ آزادی و استقلال خانه را بدست خواهیم آورد و در راه برقراری و استقرار آزادی ها و احترام به خاکِ ایران و قوانینِ محیط زیستی کوشا خواهیم بود.‘‘ به گفته پل دیراک، و بنا بر تاریخِ کهنِ ایرانی چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما یک بدنه و یک سیستم متمدنِ فرهنگی و انسانی هستیم i∂–m) ψ = 0)’‘ .

مسعود اسماعیلو: عشق بینهایتِ منطقِ ریاضیست - کنگرهِ بین المللی معماریِ پایدار در سال ۲۰۱۳ میلادی -
"نگاه من" خود گویای یک اعتراف است که، نگاهیست محدود به "شناخت و آگاهئ من"، و این به آن معنی میباشد، که "من" هم میتوانم در هر موردی "اشتباه" بکنم، اما "نگاه من" تواناییهایی هم دارد که بر گرفته شده از "بودنم"و ''دانستنیهایم'' و"باور هایم" ، مخصوصا «داده ها» و به انسان و یگانه هستیِ هوشمندِ زیبا و شور انگیز و مبارزه برای آزادی خانه خودم، خانه پدری و مادریم ایران. "تلاش" در راه رسیدن به "استقلال" و "آزادی" را شیرین تر و گواراتر از "بهره مندی از آن" میدانم. به آشتی و همگرایی ملّی باورمندم
۱۳۹۷ مرداد ۱۹, جمعه
۱۳۹۷ مرداد ۱۰, چهارشنبه
من هندسهِ عشقم، در نقشه جنون دارم
من هندسهِ عشقم
اَشکالِ فزون دارم
گه شکلِ بیان دارم
گه شکلِ زمان دارم
گه شکلِ عیان دارم
گه شکلِ نهان دارم
گه شکل به سر دارم
گه شکل به تن دارم
چون هستیِ هر شکلی
شکلِ تو شوم هر دم
من دایرهِ عشقم
مرکز به درون دارم
هر ثانیهِ بودن
قُطری به زمان دارم
در سیطرهِ هستی
وسعت چو جهان دارم
مثلِ نوکِ پرگاری
دورت بدوم هر دم
من سطحِ درِ عشقم
من رخ و نما دارم
گه سطحِ درون دارم
گه سطحِ برون دارم
گه سطحِ زمینم من
گه سطح به فضا دارم
چون هستیِ هر سطحی
تسطیحِ توام هر دم
من حجمِ خودِ عشقم
احجام، بسی دارم
گه حجمِ درون دارم
گه حجمِ برون دارم
گه حجمِ جهان دارم
گه حجمِ زمان دارم
چون هستیِِ احجامی
حجمِ تو شوم هر دم
من خط و رهِ عشقم
من خط به فزون دارم
گه خطِ سرازیرم
گه خطِ به بالایم
گه خطِ عمودم من
گه خط ، به فضا دارم
چون کلِ خطوطی تو
بُردارِ توام هر دم
من نقطهِ هر عشقم
پُر نقطه به تن دارم
گه نقطهِ پایینم
گه نقطهِ بالایم
گه نقطهِ آغازم
گه نقطهِ پایانم
گه نقطهِ عریانم
گه نقطه پنهانم
بی نقطه و با نقطه
معنای توام هر دم
من زاویهِ عشقم
با زاویه هم سازم
گه زاویهِ بسته
گه زاویهِ بازم
گه زاویهِ پیدا
گه زاویه، چون رازم
چون کلِ زوایایی
هر زاویهتم هر دم
اضلاع تنِ عشقم
اضلاع به فزون دارم
اضلاعِ درون دارم
اضلاعِ برون دارم
گه ضلع به هم بسته
یا ضلعِ به هم بازم
گه ضلعِ مماسم من
گه ضلع به رَقم دارم
چون کلّیِ اضلاعی
ضلع تو شوم هر دم
من حَدم و هم عشقم!؟
بی حدم و حد دارم!؟
گه حَدِ برون دارم!
گه حَدِ درون دارم!
گه حَدِ مکان دارم!
گه حَدِ زمان دارم!
درعمقِ فضای تو
بی حد بشوم هر دم
من هندسهِ عشقم
اَشکالِ، فزون دارم
من هندسهِ عشقم
در نقشه، جنون دارم
اَشکال فزون داری
اَشکالِ فزون دارم
سروده ایی در تاریخِ ۲۱/۲/۲۰۱۴ میلادی
مسعود اسماعیلو
طرح هندسیِ پروازِ پروانه ها در سه صفحهِ مختصاتِ x0, y0, z0 فضایی از : Rafael Araujo معمارِ وِنِزوئلایی
۱۳۹۷ اردیبهشت ۳, دوشنبه
برای گذار از ماهیت ‘’زشت’’ استبداد، نیازمند به ‘’هنر و زیبایی’’ هستیم – (مسعود اسماعیلو)
فرم ها و رفتار های ”زشت خویانه” نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، برای بیرون آمدن از این وضعیت کنونی، نیاز به هنر وهنرمندانِ واقعی دارند تا از این چهره و فرم و رفتار های سنتیِ واگرایانه و زشت خویی بدر آیند و به ”تناسب” و ”همگرایی پایدار انسانی’’ و در نهایت به ”زیبایی” آراسته شوند و بدان روی بیآورند.
فراموش نکنیم که در جنگ سرد بین سران سیاسی قدرت های بزرگ، در جنگ جهانی دوم، سلاح پنهان سازمان سیای CIA آمریکا، روی آوردن به دنیای هنر تجسمی، موسیقی و یا همان هنر های بصری و انتزاعی (آبستره) بود تا بتواند با استفاده از هنر، از واگرایی و سیاست زدگی و خود خواهیِ و زشت خویی بدر آید.
پرده برداری از این اسرار پنهان ”سیا’’ CIA ، توسط روزنامه نگار و محقق انگلیسی، فرانسیس ستنور ساندرز، Frances Stonor Saunders در سال ۱۹۹۵ میلادی انجام گرفت.
نتیجه تحقیق و تفحص این محقق روزنامه نگار، با سران و مدیران سازمان ”سیا’’ CIA، و انتشار آن با نام و تیتر : The Cultural Cold War ، در سال ۱۹۹۵ میلادی، سران ”سازمان سیا” CIA را به عنوان ‘’پاپ ها و پرنسس های رنسانس آن زمان معرفی کرد’’ با یک تفاوت که این طرح اجرایی و حرکت، تا انتشارش با این تحقیقات، همچنان در اذهان عمومی پنهان و سگرت مانده بود.
این محقق در انتشاراتش مینویسد: ”بدون وجودِ پاپ های بزرگ، نه ‘’کلیسای پر عظمتِ سیستین’’ وجود خارجی می داشت و بدونِ این کلیسای پر عظمت، نه رافائل، نه مایکل آنژ شناخته میشدند’’.
او ادامه میدهد: ‘’همچنان بدون وجود سران سازمان سیای آمریکا، CIA نه جکسون پولاک،Jackson Pollock, ویلم دکوونینگ Willem De Kooning ، مارک راتکو Mark Rothko و تمام هنرمندانی که نیویورک را به عنوان پایتخت هنر جهان قبول و معرفی کرده بودند، امکان پذیر نبود و نمی توانست حتی از پاریس به عنوان پایتحت هنر های مدرن پیشی بگیرد.
او ادامه میدهد: ‘’ سازمان سیا” CIA با این کار توانست تمامی هنرمندان و روشنفکران جهان را متقاعد بکند که نیویورک یک مرکز جهانی آبستره، هنر بصری و ادبیات و موسیقی میباشد، تا جایی که نیویورک به عنوان اتاق اندیشه از روشنفکران فرانسوی و ایتالیایی پیشی بگیرد’’.
او ادامه میدهد: ‘’ همگی فکر میکردند که راک فلر شخصا به دنیای هنر نیویورک کمک مالی میکند، در صورتی که راکفلر مستقیما به ”سازمان سیا” CIA کمک میکرد تا این طرح کاملا اجرایی بشود. هیچ یک از بزرگان هنری آن زمان، مثل ‘’جکسون پولاک’’، ‘’ویلم د کوونینگ’’ و ‘’مارک راتکو’’، که خودشان اکثرا باور و نگاه به چپ داشتند، به مغزشان هم خطور نمی کرد که پشت این طرح بزرگ، ”سازمان سیای” آمریکا می باشد’’!
در رابطه با این تحقیق، راز ها گفته ها بسیارند، اما برای شخص من ، مهم آن است که در یک بهبهه تاریخی، کسانی متوجه میشوند که جنگ سرد و بی روح دنیای سیاست و قدرت طلبی به تنهایی نمی تواند کار ساز بشود و می بایست برای پیشبرد اهداف مدنی، از هنر واقعی کمک گرفت.
حال من با صدایی بلند، حتی اگر شنیده نشود، به اندازه یک فریادِ زیر آب، با تمام نیرو، فریاد میزنم اگر ما ایرانیانی که می خواهیم از یک رژیم ”توتالیتاریست، فاشیست، تمامیت خواه و زشت” گذار بکنیم، چاره ایی بجز روی آوردن به ‘’هنر’’، ”تناسب” و ”زیبایی شناسی” نداریم ، هنری مسئولیت پذیر و بیرون از بستر و شعاعِِ اکثرِ این ”جوایز بین المللی کهتر’’، که متاسفانه خالی از ارزشهای پایه ایی و شایستگی انسانیست، با این تفاوت که مثل سازمان ‘’سیا’’،CIA از هنر استفاده ابزاری نکنیم، اما لزومش را تا مغز استخوان، حس کنیم.
بیاییم و به هنرمندان و روشنفکرانمان رجوع بکنیم و با یاری آنها، چهره بیقواره و خالی از تناسب و زشتخو و واگرایانهِ نیروهای مخالف استبداد را، با استفاده از هنر های پایدار و یک همگرایی پایدار انسانی و ایرانی، باز سازیی و ”زیباشناسی” بکنیم و ”زیبایی’’ را در درون و برونِ خود جاسازی کنیم! در گفتار، در رفتار و در کردار.
”ما هنرمندان در هر کجا که هستیم بپا بر می خیزیم”
————–
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
این چنین باد
مسعود اسماعیلو
۱۲ ژانویه ۲۰۱۸
ونیز – ایتالیا
فرم ها و رفتار های ”زشت خویانه” نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، برای بیرون آمدن از این وضعیت کنونی، نیاز به هنر وهنرمندانِ واقعی دارند تا از این چهره و فرم و رفتار های سنتیِ واگرایانه و زشت خویی بدر آیند و به ”تناسب” و ”همگرایی پایدار انسانی’’ و در نهایت به ”زیبایی” آراسته شوند و بدان روی بیآورند.
فراموش نکنیم که در جنگ سرد بین سران سیاسی قدرت های بزرگ، در جنگ جهانی دوم، سلاح پنهان سازمان سیای CIA آمریکا، روی آوردن به دنیای هنر تجسمی، موسیقی و یا همان هنر های بصری و انتزاعی (آبستره) بود تا بتواند با استفاده از هنر، از واگرایی و سیاست زدگی و خود خواهیِ و زشت خویی بدر آید.
پرده برداری از این اسرار پنهان ”سیا’’ CIA ، توسط روزنامه نگار و محقق انگلیسی، فرانسیس ستنور ساندرز، Frances Stonor Saunders در سال ۱۹۹۵ میلادی انجام گرفت.
پرده برداری از این اسرار پنهان ”سیا’’ CIA ، توسط روزنامه نگار و محقق انگلیسی، فرانسیس ستنور ساندرز، Frances Stonor Saunders در سال ۱۹۹۵ میلادی انجام گرفت.
نتیجه تحقیق و تفحص این محقق روزنامه نگار، با سران و مدیران سازمان ”سیا’’ CIA، و انتشار آن با نام و تیتر : The Cultural Cold War ، در سال ۱۹۹۵ میلادی، سران ”سازمان سیا” CIA را به عنوان ‘’پاپ ها و پرنسس های رنسانس آن زمان معرفی کرد’’ با یک تفاوت که این طرح اجرایی و حرکت، تا انتشارش با این تحقیقات، همچنان در اذهان عمومی پنهان و سگرت مانده بود.
این محقق در انتشاراتش مینویسد: ”بدون وجودِ پاپ های بزرگ، نه ‘’کلیسای پر عظمتِ سیستین’’ وجود خارجی می داشت و بدونِ این کلیسای پر عظمت، نه رافائل، نه مایکل آنژ شناخته میشدند’’.
او ادامه میدهد: ‘’همچنان بدون وجود سران سازمان سیای آمریکا، CIA نه جکسون پولاک،Jackson Pollock, ویلم دکوونینگ Willem De Kooning ، مارک راتکو Mark Rothko و تمام هنرمندانی که نیویورک را به عنوان پایتخت هنر جهان قبول و معرفی کرده بودند، امکان پذیر نبود و نمی توانست حتی از پاریس به عنوان پایتحت هنر های مدرن پیشی بگیرد.
او ادامه میدهد: ‘’ سازمان سیا” CIA با این کار توانست تمامی هنرمندان و روشنفکران جهان را متقاعد بکند که نیویورک یک مرکز جهانی آبستره، هنر بصری و ادبیات و موسیقی میباشد، تا جایی که نیویورک به عنوان اتاق اندیشه از روشنفکران فرانسوی و ایتالیایی پیشی بگیرد’’.
او ادامه میدهد: ‘’ همگی فکر میکردند که راک فلر شخصا به دنیای هنر نیویورک کمک مالی میکند، در صورتی که راکفلر مستقیما به ”سازمان سیا” CIA کمک میکرد تا این طرح کاملا اجرایی بشود. هیچ یک از بزرگان هنری آن زمان، مثل ‘’جکسون پولاک’’، ‘’ویلم د کوونینگ’’ و ‘’مارک راتکو’’، که خودشان اکثرا باور و نگاه به چپ داشتند، به مغزشان هم خطور نمی کرد که پشت این طرح بزرگ، ”سازمان سیای” آمریکا می باشد’’!
در رابطه با این تحقیق، راز ها گفته ها بسیارند، اما برای شخص من ، مهم آن است که در یک بهبهه تاریخی، کسانی متوجه میشوند که جنگ سرد و بی روح دنیای سیاست و قدرت طلبی به تنهایی نمی تواند کار ساز بشود و می بایست برای پیشبرد اهداف مدنی، از هنر واقعی کمک گرفت.
حال من با صدایی بلند، حتی اگر شنیده نشود، به اندازه یک فریادِ زیر آب، با تمام نیرو، فریاد میزنم اگر ما ایرانیانی که می خواهیم از یک رژیم ”توتالیتاریست، فاشیست، تمامیت خواه و زشت” گذار بکنیم، چاره ایی بجز روی آوردن به ‘’هنر’’، ”تناسب” و ”زیبایی شناسی” نداریم ، هنری مسئولیت پذیر و بیرون از بستر و شعاعِِ اکثرِ این ”جوایز بین المللی کهتر’’، که متاسفانه خالی از ارزشهای پایه ایی و شایستگی انسانیست، با این تفاوت که مثل سازمان ‘’سیا’’،CIA از هنر استفاده ابزاری نکنیم، اما لزومش را تا مغز استخوان، حس کنیم.
بیاییم و به هنرمندان و روشنفکرانمان رجوع بکنیم و با یاری آنها، چهره بیقواره و خالی از تناسب و زشتخو و واگرایانهِ نیروهای مخالف استبداد را، با استفاده از هنر های پایدار و یک همگرایی پایدار انسانی و ایرانی، باز سازیی و ”زیباشناسی” بکنیم و ”زیبایی’’ را در درون و برونِ خود جاسازی کنیم! در گفتار، در رفتار و در کردار.
این محقق در انتشاراتش مینویسد: ”بدون وجودِ پاپ های بزرگ، نه ‘’کلیسای پر عظمتِ سیستین’’ وجود خارجی می داشت و بدونِ این کلیسای پر عظمت، نه رافائل، نه مایکل آنژ شناخته میشدند’’.
او ادامه میدهد: ‘’همچنان بدون وجود سران سازمان سیای آمریکا، CIA نه جکسون پولاک،Jackson Pollock, ویلم دکوونینگ Willem De Kooning ، مارک راتکو Mark Rothko و تمام هنرمندانی که نیویورک را به عنوان پایتخت هنر جهان قبول و معرفی کرده بودند، امکان پذیر نبود و نمی توانست حتی از پاریس به عنوان پایتحت هنر های مدرن پیشی بگیرد.
او ادامه میدهد: ‘’ سازمان سیا” CIA با این کار توانست تمامی هنرمندان و روشنفکران جهان را متقاعد بکند که نیویورک یک مرکز جهانی آبستره، هنر بصری و ادبیات و موسیقی میباشد، تا جایی که نیویورک به عنوان اتاق اندیشه از روشنفکران فرانسوی و ایتالیایی پیشی بگیرد’’.
او ادامه میدهد: ‘’ همگی فکر میکردند که راک فلر شخصا به دنیای هنر نیویورک کمک مالی میکند، در صورتی که راکفلر مستقیما به ”سازمان سیا” CIA کمک میکرد تا این طرح کاملا اجرایی بشود. هیچ یک از بزرگان هنری آن زمان، مثل ‘’جکسون پولاک’’، ‘’ویلم د کوونینگ’’ و ‘’مارک راتکو’’، که خودشان اکثرا باور و نگاه به چپ داشتند، به مغزشان هم خطور نمی کرد که پشت این طرح بزرگ، ”سازمان سیای” آمریکا می باشد’’!
در رابطه با این تحقیق، راز ها گفته ها بسیارند، اما برای شخص من ، مهم آن است که در یک بهبهه تاریخی، کسانی متوجه میشوند که جنگ سرد و بی روح دنیای سیاست و قدرت طلبی به تنهایی نمی تواند کار ساز بشود و می بایست برای پیشبرد اهداف مدنی، از هنر واقعی کمک گرفت.
حال من با صدایی بلند، حتی اگر شنیده نشود، به اندازه یک فریادِ زیر آب، با تمام نیرو، فریاد میزنم اگر ما ایرانیانی که می خواهیم از یک رژیم ”توتالیتاریست، فاشیست، تمامیت خواه و زشت” گذار بکنیم، چاره ایی بجز روی آوردن به ‘’هنر’’، ”تناسب” و ”زیبایی شناسی” نداریم ، هنری مسئولیت پذیر و بیرون از بستر و شعاعِِ اکثرِ این ”جوایز بین المللی کهتر’’، که متاسفانه خالی از ارزشهای پایه ایی و شایستگی انسانیست، با این تفاوت که مثل سازمان ‘’سیا’’،CIA از هنر استفاده ابزاری نکنیم، اما لزومش را تا مغز استخوان، حس کنیم.
بیاییم و به هنرمندان و روشنفکرانمان رجوع بکنیم و با یاری آنها، چهره بیقواره و خالی از تناسب و زشتخو و واگرایانهِ نیروهای مخالف استبداد را، با استفاده از هنر های پایدار و یک همگرایی پایدار انسانی و ایرانی، باز سازیی و ”زیباشناسی” بکنیم و ”زیبایی’’ را در درون و برونِ خود جاسازی کنیم! در گفتار، در رفتار و در کردار.
”ما هنرمندان در هر کجا که هستیم بپا بر می خیزیم”
————–
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
این چنین باد
مسعود اسماعیلو
۱۲ ژانویه ۲۰۱۸
ونیز – ایتالیا
مسعود اسماعیلو
۱۲ ژانویه ۲۰۱۸
ونیز – ایتالیا
اشتراک در:
پستها (Atom)
تو خاتونِ تمامِ دردهایی، تو خاتونِ تمامِ رنگهایی نجیب و با شکوه و حیرت آور تو خاتونِ تمامِ قصه هایی زن، زندگی، آزادی
-
برای مشاهدهٔ بهتر روی عکس کلیک کنید -------- به هر جا که هستید خروش آورید جهنده جهان را به جوش آورید همه یک به یک مهربانی کنید ...