۱۴۰۴ شهریور ۹, یکشنبه

زبانِ بیان ملی ایرانیان: ابزارِ همگرایی، حافظهِ فرهنگی و معماریِ گوش دادن. چارچوب نظری و کاربردها – مسعود اسماعیلو

گل نیلوفر و خورشید، سمبل های پایدار ایرانی

گل نیلوفر و خورشید، دو سَمبل ِ ایرانی – طرح: مسعود اسماعیلو

چکیده
«زبانِ بیان ملی» ایرانیان مفهومی فراتر از صرف زبان یا گویش است؛ این زبان، مجموعه‌ای از سبک، لحن، نمادها، حافظه تاریخی و معماری احساسی–عقلی است که در طول قرون شکل گرفته و توانسته در بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز ملت ایران را به هم پیوند دهد. هدف این مقاله، تبیین چارچوب نظری این زبان و بررسی ویژگی‌های کلیدی آن است تا نشان دهد چگونه می‌توان از آن هم در شرایط گذار از استبداد و هم در فرآیند ایران‌سازی بهره برد.

در فضای سیاسی و اجتماعی ایران معاصر، بحران اعتماد و گسست ارتباطی میان نیروهای سیاسی و اقشار جامعه، ضرورت «بازتعریف زبان سیاسی» را آشکار کرده است. این مقاله با تکیه بر نظریه‌های ارتباطی (هابِرمَس، اندرسون) و نمونه‌های تاریخی (نهضت مشروطه، جنبش گاندی، گذار آفریقای جنوبی)، مفهوم «زبانِ بیان ملی ایرانیان» را به‌عنوان ابزاری برای «همگرایی ملّی» و حفظ وجدان تاریخی بررسی می‌کند. تمرکز مقاله بر ویژگی‌های احساسی و شناختی این زبان و نقش آن در جذب مخاطب، ایجاد حس تعلق، و هدایت گفتمان ملی است.

۱. مقدمه: بحرانِ «زبانِ بیان» و «بیانیه‌زدگی»

در دهه‌های اخیر، زبان سیاسی ایران عمدتاً در دو قالب افراطی ظاهر شده است:
۱. زبان تقابلی و هیجانی که بیشتر به قطبی‌سازی می‌انجامد تا همگرایی پایدار؛
۲. زبان تکنوکراتیک و خشک که فاقد جذابیت و توان اثرگذاری احساسی است.

این وضعیت، به‌ویژه در قالب پدیده‌ای که می‌توانم آن را «بیانیه‌زدگی» بنامم، سبب شده بسیاری از متون سیاسی – حتی با نیت خیرخواهانه – اثرگذاری ملی و پایدار خود را از دست بدهند. (امیدوارم در آینده، مفصل و جداگانه به تعریف «زبان بیان و سبک» بپردازم)
در چنین شرایطی، «زبانِ بیان ملّی» به‌عنوان یک «سبکِ معمارگونهِ» ارتباطی، نه تنها شکاف‌های موجود را کاهش می‌دهد، بلکه می‌تواند «نقش ستونِ فقراتِ معماریِ گفت‌وگویِ ملّی را ایفا کند». حال فراموش نکنیم و بیاد بیآوریم که تاریخ ایران، چه در روزگار شکوه تمدن و چه در دوران بحران، گواهی بر قدرت «زبانِ بیان ملّی» به‌عنوان ابزاری برای همگرایی است.« از خطبه‌های کوروش بزرگ که بر لوح‌ها نقش بست تا اشعار حافظ و فردوسی، از پیام‌های نهضت مشروطه تا فراخوان‌های آزادی‌خواهانه دوران معاصر، زبانِ بیان ملّی همیشه نقشی فراتر از ارتباط صرف ایفا کرده است».

با این حال، در دهه‌های اخیر،« آشفتگی‌های زبانی» و ظهور «بیانیه‌زدگی» در سیاست معاصر ایران، این سرمایه گران‌بها را به حاشیه رانده است. «بیانیه‌هایی که بیشتر بر واکنش‌های لحظه‌ای و رقابت‌های جناحی استوارند»، نه بر یک «بیانِ ملّیِ شمول‌گرا». این مقاله تلاش می‌کند «چارچوب نظری زبان بیان ملّی ایرانیان» را بازسازی و بازتعریف کند.

۲. چارچوب نظری

یورگن هابرماس آلمانی، در نظریه کنش ارتباطی، زبان را بستر شکل‌گیری «تفاهم جمعی» می‌داند و بر «گفتمان فراگیر» به‌عنوان راهی برای حل بحران‌های اجتماعی تأکید می‌کند.
بندیکت اندرسون نیز در نظریه «ملت به‌عنوان جماعت خیالی» نشان می‌دهد که زبان مشترک چگونه در شکل‌گیری هویت ملی نقش بنیادین دارد».

در تاریخ ایران، نهضت مشروطه (۱۲۸۵) نمونه‌ای درخشان از این فرآیند است؛ روزنامه‌های آن دوران، با زبانی آمیخته به استعاره‌های فرهنگی و حافظه تاریخی، توانستند اقشار مختلف را در یک گفت‌وگوی ملی گرد آورند. نمونه مشابه را می‌توان در نامه‌های گاندی به ملت هند، یا در «زبان آشتی» نلسون ماندلا پس از پایان آپارتاید یافت.

مبنای این پژوهش بر سه حوزه علمی استوار است:«نظریه ارتباطات بین‌فرهنگی» (Edward T. Hall, 1976) که بر «نقش زمینه‌های فرهنگی در فهم پیام‌» تأکید می‌کند. (ادوارد توئیچل هال (وبستر گرووز، ۱۶ مه ۱۹۱۴ – سانتافه، ۲۰ ژوئیه ۲۰۰۹) انسان‌شناس آمریکایی)
«روان‌شناسی اجتماعی هویت جمعی» (Tajfel & Turner, 1979) که «زبان را عامل مهم در شکل‌گیری حس «ما» می‌داند». (هنری تاجفل و جان ترنر روانشناس اجتماعی برتانیایی)
«تحلیل گفتمان تاریخی» (Fairclough, 1992) که نشان می‌دهد «چگونه الگوهای زبانی در طول زمان بر ساختارهای قدرت و مقاومت اثر می‌گذارند». (نورمن فرکلاف انگلیسی زبان شناس)

در این چارچوب، «زبان بیان ملی ایرانیان» نه صرفاً ابزاری ارتباطی، بلکه یک «زبان–سبک» است که حامل حافظه فرهنگی، نمادها و ریتم خاص خود است.

۳. «ویژگی‌های کلیدی زبانِ بیان ملی ایرانیان»

۳.۱. شمول‌گرایی زبانی

این «زبانِ بیان»، مرزهای قومیت، مذهب و طبقه را درمی‌نوردد و همه ایرانیان را مخاطب خود قرار می‌دهد. نمونه تاریخی آن را می‌توان در «بیانیه‌های نهضت ملی‌شدن نفت» مشاهده کرد که هم روستایی و هم شهری، هم مذهبی و هم سکولار را در یک گفتمان ملی گرد آورد.

۳.۲. ارجاع به حافظه فرهنگی

«زبان بیان ملی» با «خاطرات جمعی پیوند دارد»: اشاره به شاهنامه، نوروز، یا نمادهای اساطیری مانند نیلوفر و خورشید، پیامی را در بستری عاطفی منتقل می‌کند که قدرت آن از هر استدلال منطقی فراتر است. این حافظه، ستون فقرات مشروعیت و مقبولیت این زبان است.

۳.۳. ریتم و موسیقی کلام

نه به معنای وزن شعری صرف، بلکه به معنای آهنگ و ضرباهنگی که با روان و گوش مخاطب هماهنگ است. خطابه‌های مصدق یا نطق‌های مشروطه‌خواهان نشان می‌دهد که چگونه موسیقی کلام می‌تواند پیام را ماندگار کند.

۳.۴. معماری گوش دادن

این ویژگی، نقطه تمایز مهمی است. زبان بیان ملی «فقط گفتن» نیست، بلکه فضایی «معماری‌شده برای شنیده شدن» نیز می‌سازد. این معماری، بر پایه احترام به مخاطب، پذیرش تفاوت‌ها و ایجاد حس مشارکت شکل می‌گیرد.

۳.۵. جهت‌گیری آینده‌محور

در کنار احترام به گذشته، این زبان چشم‌انداز آینده را ترسیم می‌کند. در شرایط گذار از استبداد، چنین زبانی نه‌تنها راه را برای آزادی باز می‌کند، بلکه مسیر ساختن آینده‌ای پایدار را نیز نشان می‌دهد. این ویژگی اهمیت ویژه‌ای دارد، زیرا پس از فروپاشی استبداد، جامعه نیازمند زبانی است که از دل بحران، «توان همگرایی و سازندگی داشته باشد».

۴. کاربردها در شرایط گذار و پس از گذار

در شرایط گذار، این «زبانِ بیان می‌تواند با ایجاد گفتمان ملی مشترک، از خطر فروپاشی انسجام اجتماعی جلوگیری کند». پس از گذار نیز، «زبان بیان ملی به‌عنوان ابزاری ایران‌ساز، نقش هماهنگ‌کننده میان گروه‌های متنوع را ایفا خواهد کرد».

برای نمونه، تجربه آفریقای جنوبی پس از آپارتاید نشان داد که داشتن «یک زبان مشترک آشتی‌جویانه و آینده‌نگر»، چگونه می‌تواند کشور را از چرخه خشونت نجات دهد. ایران نیز در آینده به چنین زبانی نیاز خواهد داشت.

۵. نتیجه‌گیری

«زبانِ بیان ملی ایرانیان»، میراثی زنده و ابزاری راهبردی برای عبور از بحران‌هاست. این زبان، اگر با پنج ویژگی کلیدی یادشده تقویت شود، می‌تواند هم در لحظه‌های سرنوشت‌ساز ملی و هم در دوران بازسازی پس از گذار، به همراه هنر، نقش‌آفرینی کند.


همگرایی، اثری آرامبخش از مهدی اسماعیلو. برای مشاهده بهتر روی آن کلیک کنید

«در شرایطی که فضای سیاسی امروز ایران گرفتار پراکندگی و رقابت‌های فرسایشی است، بازسازی این زبان نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی تاریخی است».

افزوده به نتیجه‌گیری: پیوند زبانِ بیان ملی با آشتی ملی

شناخت و به‌کارگیری زبانِ بیان ملی ایرانیان، با ویژگی‌های شمول‌گرایی، حافظه فرهنگی، ریتم کلام، معماری گوش دادن و جهت‌گیری آینده‌محور، بستری ارتباطی فراهم می‌آورد که در آن، گروه‌های متنوع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می‌توانند خود را بخشی از یک گفت‌وگوی ملی بدانند. این زبان نه‌تنها تنش‌ها را کاهش می‌دهد، بلکه با ایجاد «حس مشترک ما»، شرایط روانی و اجتماعی لازم برای «آشتی ملی» را نیز مهیا می‌کند.

از منظر نظریه‌های ارتباطات بین‌فرهنگی، وجود یک زبان مشترک که «قابلیت ترجمه‌ی عاطفی–فرهنگی» داشته باشد،« احتمال موفقیت پروژه‌های آشتی ملی را به‌شدت افزایش می‌دهد». به بیان دیگر، آشتی ملی نه صرفاً نتیجه یک توافق سیاسی، «بلکه محصول یک فرآیند ارتباطی–فرهنگی است که زبانِ بیان ملّی موتور محرکه آن محسوب می‌شود».

به همین دلیل، در شرایط گذار از استبداد، هر طرحی که بدون توجه به این زبان اجرا شود، با خطر تکرار چرخه‌های تاریخی شکست روبه‌روست. برعکس، با شناخت و نهادینه کردن این زبان، می‌توان امید داشت که آشتی ملی از یک شعار یا آرزو، به یک فرآیند عملی و پایدار تبدیل شود.

پیوند بین زبانِ بیان ملی و آشتی ملی نه‌تنها قابل استدلال است، بلکه می‌تواند از نظر علمی و کاربردی بسیار قوی‌تر هم بگردد.



همگرایی: اثرِ نویددهنده رنگین‌کمان همگرایی پایدار از مهدی اسماعیلو. برای مشاهده بهتر روی آن کلیک کنید

حسِ پایانی
گر که فکری در سری دمساز شد،
جوهرِ انسانی اش اَنگيزه پرواز شد،
با نگاهِ مانگارِ واژهِ «پندار نیک»

گر صدایی ساز شد،
شور و شوقِ شعر، در بطنِ صدا، اَنگيزه آواز شد،
با نگاهِ مانگارِ واژهِ «گفتار نیک»

گر که از بن خانهِ ایران زمین با خشتِ جان هم ساز شد ،
هم دلی و هم‌زبانی در عمل انگیزهِ آغاز شد،
با نگاهِ مانگارِ واژهِ «کردارنیک»

وانگه از ایران ندایی میرسد،
روزِ خوبِ همدلی وهمصدایی میرسد،
میوه کالِ رهایی عاقبت بر شاخه های« این درختِ نونهالِ همگرایی» میرسد

عاقبت روز رهایی میرسد
روزِ خوبَ همگرایی میرسد

مسعود اسماعیلو – سروده، مارس ۲۰۱۴ میلادی برای نهاد مدنی ِ «همگرایی ملّی ِ پایدار ایرانیان»




نکاره – نهاد مدنی «همگرایی پایدار ایرانیان» ۲۰۱۴ میلادی
——-


مسعود اسماعیلو- مارس ۱۵آگوست ۲۰۲۵ میلادی- ۲۴ مرداد خورشیدی


ارجاعاتFairclough, N. (1992). Discourse and Social Change. Cambridge: Polity Press.
Hall, E. T. (1976). Beyond Culture. Anchor Books.
Tajfel, H., & Turner, J. C. (1979). “An integrative theory of intergroup conflict.” In W. G. Austin & S. Worchel (Eds.), The social psychology of intergroup relations. Brooks/Cole.
Foran, J. (1993). Fragile Resistance: Social Transformation in Iran from 1500 to the Revolution. Boulder: Westview Press.

مسعود اسماعیلو – ۱۵ آگوست ۲۰۲۵ میلادی، مطابق ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ خورشیدی

esmailloumasud@gmail.com

مهندسی «آشتی ملی»!؟: بیانیه اصلاح‌طلبان چگونه به «سنتز ِ خامنه‌ای» بدل می‌شود!؟ – مسعود اسماعیلو

بخش اول: حلاجی تیتر

این مقاله بیش از یک هفته, فکر و ذهنِ مرا مشغول خودش کرده بود و راستش مدت زیادی به تیتر این مقاله فکر می‌کرده و می کنم و شبی را با تردید، با این دغدغه به روز رساندم. در نهایت به سه دسته بندیِ تیتر های مختلف، در رشته های مختلف رسیدم و نمی‌دانستم کدام گزینه را انتخاب کنم چون هر کدامشان توانایی های زیادی در بیانِ محتوای مقاله را داشته و دارند. اما زود به یک مهمِ دیگری رسیده و متوجه شدم که همین «بلاتکلیفی من»، خود «استعاره‌ای از واقعیت تلخِ سیاسی ایران است»:

 هر بار که خامنه‌ای در بن‌بستِ جدیدی قرار می‌گیرد، دقیقاً همین بازی با « تز و آنتی‌تز» را اجرا می‌کند تا در نهایت «سنتز» از پیش مهندسی‌شده‌اش را بر جامعه تحمیل کند. یک ملت را به بازی می‌گیرد تا خودش زمان بخرد.

پس از همین ابتدا این سه دسته تیتر را روی میز می‌گذارم تا شما را هم دعوت به این درگیری ذهنی خودم بکنم که ریشه در استراتژی و تاکتیک رهبر جمهوری اسلامی دارد، تا بعد از خواندن مقاله، (چه موافق و چه مخالف،) شما هم یکی از این تیتر ها را، (و یا تیتر دیگری) که به ذهنتان میرسد را گزینه بکنید تا حسِ مشارکتی در رابطه با راست آزماییِ ِ  این معضلِ اجتماعی را  اینگونه بالا ببریم:

پس ابتدا این سه دسته تیتر را روی میز می‌گذارم:

تیز و فلسفی

بیانیه جبهه اصلاحات؛ «آنتی‌تزِ» مهندسی‌شده برای «سنتز خامنه‌ای».

از «تز» شیطانی تا «سنتز» استبداد؛ مهندسی بیانیه اصلاح‌طلبان توسط خامنه‌ای.

بیانیه اصلاح‌طلبان،« آنتی‌تزِ ظاهری» و «سنتزِ ازپیش‌مهندسی‌شده‌ی خامنه‌ای»

عمومی‌تر و شفاف‌تر

خامنه‌ای و بازی دیالکتیکی با اصلاح‌طلبان؛ بیانیه به مثابه «تز، آنتی‌تز و سنتز»

مهندسی آشتی ملی: بیانیه اصلاح‌طلبان چگونه به «سنتز خامنه‌ای» بدل شد؟

بیانیه جبهه اصلاحات: ابزار خامنه‌ای برای خرید زمان و مهار جامعه.

ادبی – طنزآلود

دیالکتیک دربار: «تز» خامنه‌ای، «آنتی‌تز» اصلاح‌طلبان، «سنتز استبداد»

نمایش دیالکتیکی خامنه‌ای؛ اصلاح‌طلبان در نقش «آنتی‌تز»

آشتی ملّی یا «سنتز شیطانی»؟ بیانیه‌ای در خدمت زمان‌خریدن خامنه‌ای.

و در پایان، برای آنکه طنز تلخ این ماجرا کامل شود، من کل این طرح مهندسی شده را، مخصوصا بعد از خیزش ملّی «مهسا». «پزشکیان۲» می‌نامم، زیرا دقیقاً همان فرآیندی‌ست که پیش‌تر با پزشکیان اصلاح‌طلب انجام شد.

بنابراین، پس از این کش‌وقوس‌ها و تردیدها، حداقل خودم بدون تردید تیتر اصلی این مقاله را چنین برمی‌گزینم: «مهندسی آشتی ملّی»!؟: بیانیه اصلاح‌طلبان چگونه به «سنتز خامنه‌ای» بدل می‌شود؟»

مقدم

مائوریتس کورنِ‌لیتس اِشر: فقط کسانی که در راه «غیرقابل تصور» قدم بر میدارند و تلاش میکنند به «غیر ممکن ها» دست می یابند

بیانیه اخیر جبهه اصلاحات، در ظاهر تلاشی برای باز کردن گره‌های سیاسی کشور است، اما در بطن خود بیش از آنکه حامل یک ابتکار تاریخی باشد، یادآور همان الگوی تکراری «دیالکتیک مهندسی‌شده» است که سال‌هاست رهبر جمهوری اسلامی در مهارش استاد است. این بیانیه نه «فریاد وجدان»، که بیشتر «زمزمه‌ای در گوش حاکمیت» است، زمزمه‌ای که به او اطمینان می‌دهد هنوز هم کسانی هستند که نقش آنتی‌تزِ وفادار را برایش بازی کنند.

خامنه‌ای با مهارت تمام، بارها نشان داده است که چگونه می‌تواند «بحران هایش» را به «فرصت» بدل کند: ابتدا با خلق یک «تز سیاسی» سخت‌گیرانه (مثلاً انسداد مطلق یا سرکوب همه‌جانبه)، سپس اجازه دادن به ظهور یک« آنتی‌تز کنترل‌شده» (مثلاً یک بیانیه اصلاح‌طلبانه یا یک چهره‌ی معتدل درون‌ساختار)، و نهایتاً «تحمیل سنتزی» که از قبل در ذهن او طراحی

 شده است: «سنتزی که نه راهگشاست و نه پایدار، بلکه صرفاً خرید زمان برای استمرار وضع موجود است».

این بیانیه اصلاح‌طلبان می بایست در «همین چارچوب» خوانده شود: نه به‌مثابه یک« راهکار ملّی» برای عبور از بحران، بلکه همچون «برگ تاکی» برای نظامی که زخم‌های عمیق خود را با واژه‌های زیبا می‌پوشاند. واژه‌هایی مانند «منافع ملّی» و «آشتی ملّی» در این بیانیه مصرف می‌شوند، اما «مصرفی تاکتیکی و بیرونی»؛ نه ریشه‌دار در وجدان تاریخی مردم.

از همین‌رو، نقطه عطف این نقد، واکاوی مفهوم «آشتی ملّی» در این بیانیه خواهد بود: اینکه چرا و چگونه، به جای آنکه اینمفهوم بر «بنیان حقوقی و درون‌زای» ملت ایران تکیه بزند، به «کلید چانه‌زنی بیرونی» فروکاسته شده است.

بخش دوم: نقد بند به بند بیانیه اصلاح‌طلبان

۱ بند «نجات ایران»

در صدر بیانیه، شعار «نجات ایران» آمده است؛ شعاری که اگر روی دیوار بنویسی، همه با آن موافق‌اند، حتی همان حاکمیتی که عامل اصلی بحران است. اما پرسش ساده این است: ایران را از چه کسی باید نجات داد؟ از دشمن خارجی؟ از مردم معترض؟ یا از همین حاکمیت که اصلاح‌طلبان خودشان هنوز درون آن تعریف می‌شوند؟

«نجات ایران» در این بیانیه، بیشتر به یک «تابلوی تزئینی» شبیه است؛ چیزی که می‌خواهند بالای سر حاکمیت نصب کنند و بگویند: ببینید، ما هم مثل شما دغدغه وطن داریم! اما نجات واقعی وقتی معنا دارد که شجاعتِ نام بردن از عامل اصلی بحران وجود داشته باشد. اینجا اما «نجات» بدون «تشخیص بیماری» است؛ مثل «پزشکی که نسخه می‌نویسد بی‌آنکه معاینه کرده باشد».

۲ – بند «بازسازی اعتماد عمومی»

شعار دوم، «بازسازی اعتماد عمومی» است. اما اعتماد عمومی در ایران همان ظرف شکسته‌ای است که بارها با چسب‌های موقت وصله شده و دوباره خرد شده است. مردم اعتمادشان را به اصلاح‌طلبان زمانی از دست دادند که بارها نقش« آنتی‌تز فرمایشی» را پذیرفتند و به جای ایستادن در کنار مردم، در لحظه‌های سرنوشت‌ساز «به دایره‌ی قدرت برگشتند».

اعتماد عمومی را نمی‌توان با «امضای یک بیانیه» بازسازی کرد. اعتماد عمومی، نتیجه‌ی تجربه‌ی زیسته مردم است، نه محصول مهندسی نخبگان. وقتی در خیابان، در زندان، و در زندگی روزمره مردم نشانی از اصلاح‌طلبان نیست، این بازسازی بیشتر شبیه «بازسازی دکور یک صحنه» است تا «بازسازی اعتماد».

۳ – بند «آشتی ملّی»

اینجا به نقطه‌ی عطف می‌رسیم: «آشتی ملّی». واژه‌ای بزرگ، شریف و تاریخی که اگر از دل ملت برخیزد، «می‌تواند دمی و فصلی نو بیافزاید». اما در این بیانیه، «آشتی ملّی» نه یک خواست برآمده از وجدان عمومی، بلکه «ابزار مذاکره با حاکمیت» است.

«آشتی ملّی» یعنی آشتی ملت با ملت، بازگشت به گفتمانِ شکوه طلبی، بازگشت به وجدان تمدنی مشترک، بازگشت به زبانِ بیان ِ ملّی و بازشناسی حقوق شهروندی همه ایرانیان. اما در روایت اصلاح‌طلبان، این آشتی تبدیل شده است به دعوتی برای «بازگشت به چارچوب نظام، و آشتی با حاکمیت خامنه ایی»، نه آشتی در میان مردم.

به همین دلیل است که این «مفهوم والا»، در این متن تهی می‌شود و به یک «واژه لوکس سیاسی» بدل می‌گردد. درست مانند مهمانی‌ای که به شام مفصل دعوت می‌شوند، اما میزبان از همان اول تصمیم گرفته که مهمانان فقط حق نوشیدن چای دارند.

۴ – بند «اصلاح در چارچوب قانون اساسی»

یکی دیگر از تاکیدات بیانیه، حرکت در چارچوب قانون اساسی است. این تأکید شاید زمانی معنایی داشت، اما امروز خود قانون اساسی همان قفسی است که بسیاری از بحران‌ها از دل آن زاده شده‌اند.

پافشاری بر «قانون اساسی موجود» یعنی «پذیرش خط قرمزهای ولایت فقیه و به رسمیت شناختن همان ساختاری که اجازه‌ی هیچ تحول بنیادینی را نمی‌دهد». این بند از بیانیه بیش از آنکه دعوتی به اصلاح باشد، نوعی اعلام وفاداری دوباره است؛ گویی اصلاح‌طلبان می‌خواهند از طریق این تاکید، به رهبر اطمینان بدهند: «نگران نباش! ما هنوز همان آنتی‌تز بی‌خطر تو هستیم»

۵ – بند «گفت‌وگو و مذاکره»

بیانیه در بخش دیگری بر گفت‌وگو و مذاکره تاکید می‌کند. اما پرسش این است: گفت‌وگو با چه کسی و بر سر چه چیزی؟ وقتی طرف مقابل اساساً «مردم را به رسمیت نمی‌شناسد»، گفت‌وگو بیشتر شبیه یک «مونولوگ» است:

اصلاح‌طلبان می‌گویند، حاکمیت گوش نمی‌دهد، و «در نهایت همان سنتز از پیش‌مهندسی‌شده تحمیل می‌شود». این تاکید بر گفت‌وگو در عمل چیزی جز تمدید «قرارداد بردگی سیاسی» نیست؛ همان‌گونه که در تجربه‌های گذشته بارها دیدیم.

جمع‌بندی موقت این بخش

از خلال همه این بندها، یک خط واحد دیده می‌شود: بیانیه اصلاح‌طلبان بیش از آنکه برای «نجات مردم» باشد، برای «نجات حاکمیت از بحران است». واژه‌های بزرگ به کار گرفته می‌شوند، اما پشت آنها چیزی جز «یک بازی دیالکتیکی تکراری» نیست، به همین دلیل، نامیدن این پروژه به «پزشکیان۲» برای من اتفاقی نیست: همان الگو، همان مهندسی، همان خرید زمان. تنها تفاوت در این است که« این بار به جای یک فرد، یک بیانیه نقش آنتی‌تز را بازی می‌کند».

بخش سوم: آشتی ملّی واقعی و آشتی ملّی جعلی

 ۱– آشتی ملّی در وجدان تمدنی ایران

ایران سرزمینی است که بارها از دل بحران‌های بزرگ عبور کرده: حمله مغول، فروپاشی‌های داخلی، کودتاها، جنگ‌ها. در هر بار، آنچه ملت را از تکه‌تکه شدن نجات داده، نه «مهندسی سیاسی نخبگان»، بلکه «وجدان تمدنی ایرانیان» بوده است: همان حافظه مشترک از فرهنگ، زبان، آیین‌ها، و حس تعلق به یک سرزمین.

«آشتی ملّی» در این معنا یعنی بازگشت به «ریشه‌های هم‌زیستی»، یعنی آن جایی که ملت بر سر یک حقیقت ساده به توافق می‌رسدکه : « هیچ قدرتی مهم‌تر از انسان و زندگی آزاد او نیست».

۲- آشتی ملّی به مثابه‌ی پروژه‌ی قدرت حاکم؟

اما در بیانیه اصلاح‌طلبان،« آشتی ملّی» به یک «پروژه قدرت فروکاسته شده است»: یک واژه‌ی براق برای پوشاندن واقعیت تلخ.« اینجا آشتی ملّی برای آنها تبدیل می‌شود به نوعی مصالحه با حاکمیت»، برای آنکه بحران‌های جاری کمی به تعویق بیفتد و رژیم دوباره نفسی تازه کند.

به زبان ساده‌تر: این «آشتی» نه میان «ملت و ملت»، بلکه به اصطلاح! میان بخشی از «نخبگان و رأس هرم قدرت است». این همان جعل معنای آشتی است:

آشتی ملّی واقعیبرآمده از مردم، برای رهایی از استبداد.

آشتی ملّی جعلیبرآمده از حاکمیت، برای بقای استبداد.

۳- چرا «آشتی ملّی» اصلاح‌طلبان محکوم به شکست است؟

زیرا آشتی، بدون عدالت و بدون بازشناسی حقیقت، معنایی ندارد. ملت ایران زخمی است: از کشتارها، زندان‌ها، تبعیدها و تحقیرها. هیچ زخمی با یک امضا یا یک شعار درمان نمی‌شود.

آشتی ملّی زمانی واقعی است که:

حقیقت آشکار شود (چه کسی مسئول کشتار و سرکوب بوده؟).

عدالت برقرار شود (حقوق قربانیان و بازماندگان به رسمیت شناخته شود).

مشارکت آزاد و برابر همه ایرانیان در تعیین سرنوشت تضمین شود.

بیانیه اما هیچ‌یک از این شروط را مطرح نمی‌کند. پس نتیجه روشن است: آنچه اصلاح‌طلبان «آشتی ملّی» می‌نامند، چیزی جز «پروژه‌ی فراموشی و سکوت» نیست.

۴  استعاره‌ی «کاریکاتور»

می‌توان گفت «آشتی ملّیِ» اصلاح‌طلبان همان‌قدر با «آشتی ملّی» واقعی تفاوت دارد که کاریکاتور یک چهره با خود چهره. شباهتی در خطوط کلی هست، اما حقیقت در آن تحریف شده است. (رجوع شود به زیرنویس ۱)

در کاریکاتور، بینی بزرگ‌تر یا چشم کوچک‌تر می‌شود تا توجه مخاطب به چیزی خاص جلب شود. در این بیانیه هم، «آشتی» بزرگ‌نمایی می‌شود، اما «عدالت» و «آزادی» کوچک می‌شوند یا اساساً حذف می‌شوند.

۵ – بازگشت به «تز، آنتی‌تز و سنتز»

اگر دوباره به منطق دیالکتیکی خامنه‌ای برگردیم، ماجرا روشن‌تر می‌شود:

«تز»بحران و بن‌بست. «آنتی‌تز»اصلاح‌طلبان با شعار آشتی ملی. «سنتز»بقای حاکمیت، با اندکی تأخیر و زمان خریدن.

پس این «آشتی ملّی» در عمل «نه به همگرایی ملّی»، بلکه متعاقبا به «استمرار استبداد»  و «واگرایی های درون قدرت » می‌انجامد، تا سرنگونی کامل.

جمع‌بندی موقت این بخش

در این بخش دیدیم که «آشتی ملّی» در بیانیه اصلاح‌طلبان، نه یک پروژه‌ی تاریخی برای ملت، بلکه یک «ترفند سیاسی» برای نجات نظام است. آشتی ملّی واقعی بر پایه‌ی حقیقت و عدالت می‌ایستد، اما آشتی ملّی جعلی بر پایه‌ی انکار و سکوت.

«به همین دلیل است که وجدان تمدنی ایرانیان، به‌طور طبیعی، این بیانیه‌ها را پس می‌زند». همان‌گونه که «بدن، داروی تقلبی را رد می‌کند»، جامعه نیز نسخه‌ی جعلی آشتی ملی را نخواهد پذیرفت.

بخش چهارم: دیالکتیک دربار؛ تز خامنه‌ای، آنتی‌تز اصلاح‌طلبان، سنتز استبداد

۱ دیالکتیک وارونه

اگر هگل زنده بود و می‌دید که چگونه در جمهوری اسلامی «دیالکتیک» اجرا می‌شود، احتمالاً قلمش را زمین می‌گذاشت و می‌گفتاین دیگر از جنس فلسفه نیست، از جنس تردستی است!
زیرا در دربار خامنه‌ای، تز و آنتی‌تز از دل تضاد واقعی جامعه برنمی‌خیزد، بلکه هر دو از یک اتاق فرمان مهندسی می‌شوند.

به بیان دیگر: در اینجا نه تاریخ حرکت می‌کند و نه جامعه حرف می‌زند؛ بلکه حاکمیت خودش «تز» می‌سازد، خودش «آنتی‌تز» را دست‌چین می‌کند و در پایان، «سنتز» از پیش آماده‌اش را تحویل می‌دهد.

۲ تز: بحران و بن‌بست

هرگاه فشارهای داخلی و خارجی بر نظام زیاد می‌شود، «تز» ساخته می‌شود:

خشم عمومی بالا گرفته، اقتصاد در سراشیبی است، مشروعیت نظام تهدید شده.

این وضعیت همان «تز» است: یک بن‌بست واقعی، اما برای حاکمیت تبدیل به یک فرصت مهندسی.

۳ آنتی‌تز: اصلاح‌طلبان مهندسی‌شده

در این مرحله، بازیگران به صحنه می‌آیند: اصلاح‌طلبان. اما نه به‌عنوان نیرویی مستقل، بلکه به‌عنوان آنتی‌تز دست‌ساز.اصلاح‌طلبان نقش «صدای مردم» را بازی می‌کنند، اما در همان محدوده‌ای که حاکمیت اجازه داده است. «دقیقاً مثل یک تئاتر»، که متن از پیش نوشته شده و بازیگر فقط موظف است دیالوگ‌ها را ادا کند.

شعارهایی مثل «آشتی ملّی» یا «بازسازی اعتماد عمومی» هم دقیقاً همان دیالوگ‌هایی‌اند که قرار است در صحنه خوانده شوند: براق، فریبنده، اما بی‌ریشه.

۴- سنتز: تداوم استبداد

و در نهایت،« سنتز به صحنه می‌آید»: همان چیزی که از روز اول در ذهن خامنه‌ای و مهندسانش بوده است.

بحران کمی آرام می‌گیرد، مردم مدتی سرگرم بحث درباره «بیانیه» می‌شوند، زمان خریداری می‌شود.

و در نهایت، نظام همچنان بر جای می‌ماند. «سنتز» از پیش تعیین‌شده تحقق یافته، بی‌آنکه هیچ تغییر واقعی رخ دهد.

۵  استعاره‌ی «نمایش دربار»

می‌توان این فرآیند را یک «نمایش درباری ولایت مطلقه فقیه» دانست:

(خامنه‌ای) کارگردان است و اصلاح‌طلبان بازیگران مکمل‌اندو «مردم تماشاگرانی هستند که بلیت را اجباری خریده‌اند، اما اختیار ترک سالن را ندارند».

«طنز ماجرا این است که تماشاگران به‌خوبی می‌دانند نمایش ساختگی است، اما بازیگران همچنان با جدیت روی صحنه نقششان را بازی می‌کنند!»  ( رجوع شود به زیرنویس ۲)

۶ بازگشت به «پزشکیان ۲»

در اینجا دوباره همان استعاره‌ای که در ابتدای مقاله آوردیم، معنا پیدا می‌کند: «پزشکیان ۲»:
همان‌طور که پزشکیان به‌عنوان یک اصلاح‌طلب در چارچوب نظام به مردم عرضه شد تا «نقش آنتی‌تز» را بازی کند، این بیانیه نیز همان کارکرد را داردآنتی‌تز جعلی برای سنتز از پیش‌مهندسی‌شده ِ خامنه ایی.

جمع‌بندی موقت

دیالکتیک خامنه‌ای نه بازتاب تضادهای واقعی جامعه، بلکه نوعی دیالکتیک وارونه و ساختگی است، نمایشی برای سرگرم کردن ملت و خریدن زمان برای استمرار قدرتدر نتیجه، بیانیه اصلاح‌طلبان نه یک گام به سوی« آشتی ملّی»، بلکه تنها یک «پرده جدید از نمایش دربار» است، نمایشی که پایان آن از همان ابتدا نوشته شده است: «سنتز استبداد».

و اینکه چرا جمع بندی ها این چهار بخش را «موقت» می نامم؟ دلیلش این است که « این بازیِ استبداد خامنه ایی ادامه دارد» و تا زمانی که نهال کال این درختِ نو نهالِ همگرایی ملّی پایدار ایرانیان تنومند نشود و «آشتی ملّی، با زبانِ بیانیِ ملّی» به عنوان گفتمانی «ایرانگرا و ملّی گرای تمام عیار»، تمام ِ روح و جانِ  ایران را در بر نگیرد، ما همچنان اسیر استبداد خواهیم بود و حتی بعد از فروپاشیِ این حکومتِ استبدادی، درگیر حاکمیتی دیگر خواهیم شد. باشد که این  «نو نهال همگرایی ملّی و معماری گوش دادن» در حال رشد، همچنان رشد کند و هرگز جایش را به «واگرایی و فراموشی» ندهد.

مسعود اسماعیلو –  ۲۵ آکوست ۲۰۲۵ میلادی – مطابقِ‌ ۳ شهریور ۱۴۰۴ خورشیدی

 esmailloumasud@gmail.com

زیرنویس۱: بیش از ۱۵سال در شهر ونیز و ساحل دریایی «یزولو» استان ونیز، در خیابانها، هتل ها، کاریکاتور و پرتره کشی می کردم، حتی بعد از تحصیلات، برای علاقه، مخصوصا امرار معاش و تحصیلات دانشگاهی و تحصیلان عالیه و این استعاره کاریکاتور برای من حس و معنای زیادی دارد.

زیرنویس۲(توضیح هم در این رابطه: در سال ۱۹۸۲   به عنوان دانشجوی معماری و هنر آموز آدادمیِ‌هنر شهر وینز شهر ،  بعد از اینکه در شهر میلان در امتحان هنرپیشکی برای فیلم کارگردانی ایتالیایی به نام «دالارا» قبول شده و فقط بخاطر نپذیرفتنِ صحنه های سخت پورن  وجنسی،  خود را کنارکشیده بسیار غمگین  این رشته مورد علاقه خود را کنار گذاشتم، خودم دست بکار شده و یک سناریو طنز آمیز نوشتم با تیتر «صندلی قدرت» و سپس با یک هم دانشگاهی هنر دوست ایتالیایی به نام «گوالتی ِرو gualtiero  » در همان سال به عنوان کارگردان  و نقش هنرپیشه اول،  در نقش یک انسان ماقبل تاریخ بازی کردم –ِ ( فیلم ۸ میلیمتری) و از طریق همین دوست برای یک فستیوال جوانان فرستاده شد و ان فیلم ناپدید شد! ، فقط صحنه های زیادیِ مونتاژ هنوز در اختیار من است با عکسهای یادگاری در جنگلهای نزدیک شهر ترویزو. این را به این خاطر میگویم که کارگردان میداند چونه فیلم را به نفع خواسته های خود به اتمام برساند، اگه ایده و سناریو از خود او باشد)

Home زبانِ بیان ملی ایرانیان: ابزارِ همگرایی، حافظهِ فرهنگی و معماریِ گوش دادن. چارچوب نظری و کاربردها – مسعود اسماعیلو گل نیلوفر و خورشید، ...