آقای تاجزاده، صحبتهای اخیر شما در رابطه با خاتمی و تحلیل شما بجز کوچک شمردن، و حقارت و خفّت یک ملت و ناتوانی آن، برای رسیدن به آزادی و استقلال کامل، و در نهایت و "به ناچار" ، قبول جمهوری اسلامی پیام دیگری ندارد.
شما بجز سازگاری از "روی اجبار" و "خفّت" راهی برای آزادی وطن ارائه نمیکنید! شما هم به دنیای واقعیت لباس حقیقت میپوشانید و حقیقت را قربانی واقعیت میکنید، شما فکر نکنید، کسانی که آقای خاتمی را انتقاد میکنند، توانایی نقد و نگاه سیاسی را ندارند و و فاقد راه حل "تئوری" و "عملی" میباشند!؟. آیا فکر نمیکنید که مسئولیت یک روشنفکر مسئول این است که در باب "تئوری" و باب "عملی" راهی پیشنهاد کند که مستقل از دنیای واقعیت باشد!؟ فقط اگر شما که "حقیقت" را بر آنچه گذشت در خود حقیقت بجوید جواب خود را خواهید یافت، اصالت حقیقت در خود حقیقت است و اگر کسی تواناییِ روبرویی با حقیقت را ندارد نمیتواند به زور و به ناچار واقعیت را مبناي فکری خود قرار بدهد و به آن ، (آن هم به زور) لباس حقیقت بپوشاند، آن هم به خاطره اینکه این رژیم آن را آتو میکند!! واقعا نقد و تحلیل عجیبیست!وقتی تحلیل میکنید و میگوید که ترس شما این است که دشمن (استبداد)چه بهرهبرداری و چه برداشتی از انتقادات به خاتمی میکند، عملا خود را اسیر واقعیاتی میکنید، که در عرصهٔ اندیشه تئوری، جایی ندارد. آیا میتوان گفت که حقیقت را کتمان کنیم چون در حال حاضر به نفع ما نیست! و استبداد از آن بهر برداری میکند!؟ آن هم در باب تئوری!!؟ آیا این خودفریبی نیست!؟ این را بدانید که خودِ استبداد هم خوب میداند که وسط بازان سیاسی، مهرهای بیش نیستند تا استبداد بتواند برای باقی ماندن زمان بیشتری بخرد، این یک بازی قدرت است و وسط بازان، در نهیات خود هم قربانی آن خواهند شد، بطوری که خاتمی، یک مثال زنده از "وسط بازان" است که برای ماندن در قدرت آن هم به هر قیمت اجرای نقش میکند. ایشان بارها در عمل ثابت کردهاند، که به هیچ قیمت حاضر به کنار گیری از قدرت نبوده و نیستند آن هم در چهارچوب جمهوری اسلامی.
آقای تاجزاده!! گیریم که این رژیم این کار را بکند، آیا به جز کشتن جوانان ما که میکشت و میکشد، به جز شکستن قلم ها، که میشکست و میشکند! بجز شکنجه و زندانی کردن یک ملت که کرده و میکند! چکار دیگر میبایست بکند که ما را از رژیم میترسانید!؟ - ما را ز سرِ بریده میترسانید!؟ آقای تاجزاده !؟ دیگر چه خیانتی بکنند که شما متقاعد بشوید که این رژیم میبایست از اساس فرو بریزد آقای تاجزاده عزیز!! ؟
"نگاه من" خود گویای یک اعتراف است که، نگاهیست محدود به "شناخت و آگاهئ من"، و این به آن معنی میباشد، که "من" هم میتوانم در هر موردی "اشتباه" بکنم، اما "نگاه من" تواناییهایی هم دارد که بر گرفته شده از "بودنم"و ''دانستنیهایم'' و"باور هایم" ، مخصوصا «داده ها» و به انسان و یگانه هستیِ هوشمندِ زیبا و شور انگیز و مبارزه برای آزادی خانه خودم، خانه پدری و مادریم ایران. "تلاش" در راه رسیدن به "استقلال" و "آزادی" را شیرین تر و گواراتر از "بهره مندی از آن" میدانم. به آشتی و همگرایی ملّی باورمندم
۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه
آقای تاجزاده "ایران زندان است"، بدانیم که زندانی بودن، اعتبار فکری نمیاورد
آقای تاجزاده ، فکر نکنید که خدای ناکرده زندانی بودن در "یک رژیم استبداد" اعتبار فکری میاورد! شما به عنوان یک روشنفکر، گویی چارهای دیگر نمیبینید! و با کمال احترام و به مفهوم "واقعی کلمه"، تجویز "بیچاره ای" را ارائه میدهید، جنبش سبز را یک "جنبش ملی" و کسانی امثال خاتمی را "رهبران جنبش سبز ملی" جامعه میخوانید! آیا در مکتب فکری تعریفی برای کلمه "ملی" کرده ایم!؟ یا بهتر بگویم کرده اید!؟، در جایی که به قول خود شما، تعداد کسانی که تعدادشان هم کم نیست ( سخنان خاتمی را نمیپذیرند، همان قسمت جوان و رادیکال جنبش که شما یاد میکنید! و کسان دیگر که مخالف خاتمی هستند) قسمتِ بزرگی از آنها که تعلق به همین ملت دارند و برای این وطن خون دلها خوردهاند و حتی با خونِ آزادی خواهی خود این خاک را آبیاری کردهاند، و خود را جزو این اندیشه، "بیچاره" نمیداند تکلیفشان چیست!؟ ، از کلمه "ملی" سخن به میان میاورید!؟ آیا فکر نمیکنید که وقتی از یک "جنبش سبز ملی" سخن به میان میاید، میبایست در بر گیرندهٔ تمام ارزشها و بینشها و اقشار مختلف یه یک ملت باشد!؟ چطور در وقتی که یک ملت در آزادی راجع به آقای خاتمی در یک نظر خواهی آزاد نظر نداده! به خود اجازه میدهید و او را یکی از رهبران "جنبش ملی" بخوانید! و بجای یک "ملت سخن میگوید!؟ این است نگاه شما!؟ و انصاف شما!؟ گیریم که شما حق داشته باشید! آیا فکر نمیکنید که دقیقا، اگر اقلیتهای فکری یک جامعه در یک اندیشه ملی (و جنبش ملی) تعریف نشوند! نه تنها، یک جنبش ملی نیست بلکه میبایست آن را نقد و به جّد انتقاد کرد!؟ شما از زندان با مردم خود سخن میگوید، آیا فکر نمیکنید که زندان بزرگی به نام ایران وجود دارد!؟ و آیا آیتالله منتظری سالها در زندان نبود و در زندان جان نداد!؟ پس چطور آیتالله منتظری خاتمی را "شخصیت ثنا گوِ این رژیم" میخواند، آن هم وقتی ایشان سالها زمام دار یک دولت بیکفایت و فلج میبودند! و شما او را "رهبر جنبش ملی" میخوانید!؟ در خاتمه با اینکه از این نقد شما انتقاد پایهای میکنم و آن را در زمینهٔ علمی، فارغ از پایههای اصولی یک "اندیشه آزاد" میدانم، از حق شما دفاع میکنم و مبارزهٔ شما، هرچند(" با نگاهی) "خالی از چاره" را ارج مینهم، چون، این اعتقاد شماست و شخصاً به اعتقاد هر انسانی که به آن باور دارد احترام میگذارم. "واقعیات" همیشه "حقیقت" نیستند، سعی بر پوشاندن "لباس"، بر تن حقیقت نکنیم، چون حقیقت وقتی عریان است جامعه بیشتر لمسش میکند. این رژیم به کل باید برود . ما با امید راسخ و آگاهی کامل، مثل خورشید درخشان، در برابر ظلمتی که جمهوری اسلامی است ایستاده ایم، آن هم با هم و در کنار هم.
مسعود اسماعیل لؤ
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
تو خاتونِ تمامِ دردهایی، تو خاتونِ تمامِ رنگهایی نجیب و با شکوه و حیرت آور تو خاتونِ تمامِ قصه هایی زن، زندگی، آزادی
-
برای مشاهدهٔ بهتر روی عکس کلیک کنید -------- به هر جا که هستید خروش آورید جهنده جهان را به جوش آورید همه یک به یک مهربانی کنید ...
خيلي عالي بود با شما موافقم
پاسخحذف