۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

من با منِ خویشم - به بنفش های طرفدار روحانی


تقدیم به کسانی که خود را دست کم میگیرند و قدر خود را آن طور که میبایست را نمیدانند
ما ایرانیان این ضعف تاریخی را داریم... باید بیشتر به خود باور کنیم و با خود باشیم نه بیخود ....


من با من خویشم

من با من خویشم که در این لحظه کجای! ؟
باید که در این لحظه تو نزدیک شوی دور چرای!؟

در آینه خود,    تو نبینی کس دیگر...
گر خود بشوی,  چشم شوی کور چرای!؟

در دل چو نخندی تو به خود یاس پذیری
با خندهٔ دل زنده شوی مرده چرای!؟

مسولیت دم بپذیر و بشو مسئول
با واژهٔ مسئول آزاده شوی زور چرای!؟

راحت طلبی زشت کند چهرهٔ دل را
از فطرت زیبای خودت دور چرای!؟

باید که تو از تجربها درس بگیری
از تجربه محکم بشوی هرزه چرای!؟

غم بسته ترا گوشهٔ زندان؟... غم بسته ترا گوشهٔ زندان!؟
گر عشق شوی باز شوی بسته چرای!؟

در خود بودن رشهٔ امید جوان است
امید کند گرم تو را سرد چرای!؟

چون عزم برفتن بکنی راه روان است
در راه دلت در بشو دیوار چرای؟

در راه وطن جمله تو جان باش
چون جان بشوی سروی و افتاده چرای!؟

در قالب هستی تو بیخود شکل گرفتی
این شکل تو انسان بود آنسان تو چرای!؟

چون خود نفروشی به بهشتی تو بیارزی
قیمت نبود بر تو چونه زنه بازار چرای!؟

با دوست سخن گو که با تو بشود یار
با داشتن یار شیرین بشوی تلخ چرای!؟

از من به من خود تو سفر کن...
از من به من خود تو سفر کن...

با خود چو شدی،... خود پاسخ به تمامی چرای
من با من خویشم که در این لحظه کجای !؟
من با من خویشم


زمستان ۹/۱۱/۱۳۷۵
مسعود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

  تو خاتونِ تمامِ درد‌هایی، تو خاتونِ تمامِ رنگ‌هایی نجیب و با شکوه و حیرت آور تو خاتونِ تمامِ قصه هایی زن، زندگی، آزادی